دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
با کاروان نیزه (بند دوم)

جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر

نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر

 

صبحی دمید از شب عاصی سیاه تر

وز پی شبی ز روز قیامت درازتر

بانوی آفتاب نشین

عشق خدا، حسین چو پا در رکاب داشت  

تا کربلا به کعبه رساند، شتاب داشت

عهدی که بست روز ازل با خدا، حسین  

در عهدنامه، نقشۀ آن انقلاب داشت

آهنگ حیرت

ز لب تشنگان، ساغری مانده باقی  

وز آن شعله‌ها اخگری مانده باقی

 

نه از عاشقان، عاشقی ایستاده  

نه از یاوران، یاوری مانده باقی

هنر کشته شدن

عشق راهی است که دارد خطر کشته شدن  

عاشق آن است که بندد کمر کشته شدن

ماه و خورشید اگر شمع ره زندگی‌اند  

کهکشان‌هاست چراغ گذر کشته شدن

غنچۀ نشکفته

دست مولا، غنچه‌ای نشکفته بار آورده بود

  در خزان، سوغاتی از نسل بهار آورده بود

غنچه‌ای لب تشنه‌ای را در جستجوی قطره‌ای

  بر دست طلب، تا جور کنار آورده بود

 

شمس قمر

از خیمه غنچۀ دگرم را بیاورید  

یعنی که پارۀ جگرم را بیاورید

عزم عروج دارم از‌این دشت لاله خیز

  یاری کنید هم سفرم را بیاورید

همنفس آفتاب

سوخته مادر، چطور شیر بیاید؟

کاش که یک قطره آب گیر بیاید

نیست برای من آبدارتر از این

گفت به مادر علی که تیر بیاید

جامۀ احرام ما

 

دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شده است 

دو ماه، جامۀ احرام مات سیاه شده است

حکایت دل ما و غم غریب حسین 

حدیث جاذبۀ کهربا و کاه شده است

شفیع عاصیان

 

شمّه‌ای گویم من از میدان عشق گرم جان‌بازی چو شد سلطان عشق،

 

ناله‌ای از خیمه‌گه بشْنید شاه زآن سبب آمد به سوی خیمه‌گاه

مدهوش عطش

 

آن گرامی‌گوهر دریای عشق بود عطشان در دل صحرای عشق

 

آخرین دُردی‌کش بزم الست سرخوش از صهبای باقی، مستِ مست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×