دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عشق طفلی

 

بنده را تقدیم مولا کن، پدر!

قطره را واصل به دریا کن، پدر!

 

آخرین قربانی شش‌ماهه را

بر خدای خویش اهدا کن، پدر!

 

محراب شکسته

دردا که گل سوخته‌ام خواب ندارد!

دارد تب و غیر از دل بی‌تاب ندارد

 

او تشنه‌ی آب است، نه لالایی مادر

گهواره دهم تاب و گلم تاب ندارد

 

تیر سه شعبه

 

چو از یاورانش دگر کس نمانْد

شنیدم که شه جانب خیمه رانْد

 

یکى تشنه‌لب کودک شیرخوار

یکى بسته پر، بازِ عنقا‌شکار

قماط عشق

 

اى پسر! مردانه جان ده با نشاط

تا بیاسایى از این ننگین‌قماط

 

خاک بر سر کن فرات و نیل را

بر کمر زن، دامن تبدیل را

غنچۀ حسین

خون خوردم در غم آن طفل، که جای لبنش

ریخت، دست ستم حرمله، خون در دهنش

 

کودکی کآب، ز سرچشمۀ وحدت می‌خورد

گشت از سوز عطش، آب، روان در بدنش

عیسای من

گهواره خالی می‌شود با رفتن تو

دیگر نمانده فرصتی تا رفتن تو

 

حتی خدا با ماندنت راضی نمی‌شد

عیسای من قربان بالا رفتن تو

 

مسیح عشق

شد چو خرگاه امامت، چون صدف         خالی از دُرهای دریای شرف

 

شاه دین را گوهری بهر نثار         جز دُر غلتان نمانْد اندر کنار

 

گوهر شایسته

 

باز می‌خواهد جنون، سر برکند         صحبت از عشق علی‌اصغر کند

 

چون صدای استعانت شد بلند         یاوری می‌خواست شاه ارجمند

درس عاشقی

 

جنبشی کرد از میان مهد ناز         شیر‌خواره، غنچه‌ی لب کرد باز

 

کای پدر! آن عاشق شیدا منم         در جهان از عشق تو، رسوا منم

السّلام علی الطفّل الرّضیع

             

جایی رسید قصّه که ناگه پرید تیر

خنجر به دست، سمت گلو می‌دوید تیر

 

زه را چنان کشید که چون خواهش امام

انداخت پشت گوش و هراسان جهید تیر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×