دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گریستم

دیشب برای خاطر سقا گریستم

بر دست‌های پرپر آقا گریستم

 

با «یا حسین‌»های دلم دم گرفته‌ام

وقتی به زیر خیمۀ مولا گریستم

پابوسی ماه

آسمان رفته به پابوسی ماهی که ندارد

خیره مانده­ است از امشب به پگاهی که ندارد

 

ماه، تابیده سرنیزه به هر ذره از عالم

می­­‌رود با سر بی‌­تن به گناهی که ندارد

 

دیروقت است؛ بگویید بتازند سواران

به تن خستۀ سردار و سپاهی که ندارد

غروب نینوا

با فاطمه می‌خواست خدا را بکشد

تصویر غروب نینوا را بکشد

 

تقدیر وضو گرفت و از نیزه گذشت

تا مسح سر ستاره‌ها را بکشد

دریادلانِ لیلی‌وش

آتش شکُفته است ای زن! از خیمه‌ها بیا بیرون

گودال را تماشا کن؛ جوشیده برکه‌ای از خون

 

هفتاد و دو سرِ خُرسند، عطشان کنارِ گودالند

ـ دریا دلانِ لیلی‌وش، گِردِ جزیرۀ مجنون ـ

 

ترکیب بند حضرت زینب (س)، بند هشتم

صحرای داغ بود و تن ماهپاره‌ها

خون می‌چکید از شب بهت ستاره‌ها

 

یاقوت سرخ؟ جزع یمانی؟ عقیق ناب؟

خون خدا فراتر ازین استعاره‌ها

بوی یاسمن

از چه بگویم؟ از بدن‌هایی که می‌دانید؟

از اسب‌ها و تاختن‌هایی که می‌دانید؟

 

از سروهای بر زمین افتادۀ بی‌جان؟

یا حملۀ هیزم‌شکن‌هایی که می‌دانید؟

 

اینجا کبوترها اسیر چنگ شاهینند

هر گوشه با پرپرزدن‌هایی که می‌دانید ­

روی خاک‌ها...

هی مصیبت می‌شود تکرار روی خاک‌ها

آسمان جامانده است انگار روی خاک‌ها

 

باورش سخت است اما این وداع آخر است

پشت یک لبخند معنی‌دار روی خاک‌ها

جام لبالب

نیست در عالم شبی دیگر از امشب تلخ‌­تر

یا می نابی از این جام لبالب تلخ‌­تر

 

بیش از این ای آسمان نُه توی دنیا را مگرد!

نیست کام یک نفر از کام زینب تلخ‌­تر

کوتاه سروده
مانند ستاره در دل شب

در خیمه کسی در آتش تب می‌سوخت

مانند ستاره در دل شب می‌سوخت

 

وقتی که به خیمه‌ها هجوم آوردند

ای کاش دلی به حال زینب می‌سوخت

کوتاه سروده
می‌سوخت ردیف خیمه‌ای از آتش

در پشت غبار خون و خاکستر بود

آشوب گلو بریدن خنجر بود

می‌سوخت ردیف خیمه‌ای از آتش

انگار پر عبای پیغمبر بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×