دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تکرار

 

در رزم‌گاه عشق، نه فرق پسر شکست

گویی درست، شیشۀ عمر پدر شکست

 

پُشتی که جز مقابل یکتا، دوتا نشد

پشت حسین بود و ز داغ پسر شکست

 

احتمال

گیسوی حادثه از غصّه سپید است، اینجا

آنکه باید پی او گشت، امید است، اینجا

 

مژده‌ها بیم شد و خیل بشارت، اِنذار

آن همه وعده که دادند، وعید است، اینجا

 

 

لبخند وصال

 

اگر چه عمر جاویدان گرفتی

چه زود، ای عمر من! پایان گرفتی!

 

به طومار شهادت، مُهر گشتی

ز دست دوست، این عنوان گرفتی

نگاه جادویی

 

نهال عمر منا! شاخ و برگ و بارت کو؟

گل خزان‌زده‌ام! جلوۀ بهارت کو؟

 

گرفته دل به هوای نوای دلکش تو

نی حزین من! آن ناله‌های زارت کو؟

از تبار آینه‌ها

 

ای از تَبار آینه‌ها، گَرد کوی تو!

وی آبِ روی کوثر و تَسنیم، جوی تو!

 

کار بزرگ کرده ز بس دست کوچکت

شد دست‌ها دراز ز هر سو، به سوی تو

پیک تسلیت

 

سلام ما به حسین و علیّ اصغر او!

امیر عشق که گهواره بود، سنگر او

 

رضیع و داده خدایش، نشانِ سربازی

صغیر و بر همه پیدا، مقام اکبر او

 

بزم وصال

 

ز ابر خیمه اگر ماهِ روی باب ببینم

به روی خود ز سوی دوست، فتح باب ببینم

 

بیا که منتظرم تا بَری به بزم وصالم

چو ذرّه، خویش در آغوش آفتاب ببینم

ستارۀ عشق

نسیم عشق وزان شد به گاهوارۀ عشق

رسید نوبت یاری به شیر‌خوارۀ عشق

 

ز شیر‌خواره شد، آوای عاشقانه بلند

که‌ ای پدر! نظری کن به گاهوارۀ عشق

 

گلاب

دست را بر طناب می‌گیرد

بچه را از رباب می‌گیرد

 

دست و پا می‌زند علی‌اصغر

تیر دارد شتاب می‌گیرد

سپید نقره‌گون

در این شب، این سپید نقره‌گون کیست؟

ببویید، این شهید غرقِ خون کیست؟

 

که بوی گل دمیده از تنِ او

بهارافشان شده پیراهنِ او

رودِ روشنا

برو، خون تو رودِ روشنا باد!

خیالت عاشقان را دلگشا باد!

 

دلت خورشید رخشان شد، شهیدی

که فردای قیامت روسپیدی

سیاه امّا...

شگفتا می‌وزد چشم ابوذر

بزرگ آیینه‌دارِ خشم حیدر

 

صدا رنگِ غمِ غربت عجیب است

تمنّای جوانمردی غریب است

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×