دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پسر کـه رفت، پدر هم غریب می‌گردد

بهـار مـن، گل مـن، بـوستان پرپر من چه کرد با تو خزان پیش دیده تر من؟

محاسنم به کف دست بود و اشک به رخ نگـاه کـردم و دیـدم تـو رفتی از بر من

 

اگر که می‌روی آهسته‌تر برو پسرم

به همره تو رود روح من ز پیکر من سپردمت به خدا‌ی یگانه، گوهر من

اگر که می‌روی آهسته‌تر برو پسرم که هست پشت سر تو نگاه آخر من

تسبیـح دانـه دانـۀ سجـاده حسین

مـن کیستم؟ ولـی خداونــد، اکبرم سرتا قدم محمّد و زهرا و حیدرم

قـرآن روی سینۀ فـرزند فاطمه فرزند نور و واقعه و قدر و کوثرم

تیر تماشا

ای علی جان چه شده، قامت تو تا خورده

نازنینم چقدر بر بدنت پا خورده

 

روی جسمت چقدر تیر و سنان می‌بینم

اینهمه زخم گران بر دل بابا خورده

 

عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد

یوسف من چاه را با نیزه‌ها حس کرده‌ای

پنجۀ ناپاک صدها گرگ را حس کرده‌ای

 

چشم‌هایم را تماشای تو غافلگیر کرد

عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد

ز داغش خون به دل‌ها شد

یه داغی تو دلم دارم

فقط شوق حرم دارم

کار من حسرته، آه

بخون شعرم رو، غم دارم

ماه با برکات

رخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی

علی اکبر لیلاست، بَه چه شاخه نباتی

 

بدون چشمۀ لعلش نبود در همه هستی

نه چشمه‌ای، نه قناتی، نه دجله‌ای، نه فراتی

جمع عدو را می‌کند منها علی اکبر

والا علی اکبر

زیبا علی غوغا علی رعنا علی اکبر

باد موافق را

با گیسویش انداخته از پا علی اکبر

چشمۀ جاری

سینا شدن، سینا شدن، سینا شدن داری

با این بدن اندازۀ صحرا شدن داری

 

آتش فروزان است قدر شعله‌ای،‌ اما

این وادی طور است، پس موسی شدن داری

 

تاج اصحاب، یا علی اکبر

دل حرم می‌شود سحرگاهی

که شود صحن دیده تر گاهی

 

قطرۀ آب در مرور زمان

می‌کند در حجر اثر گاهی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×