- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۰۳۲
- شماره مطلب: ۶۴۹۵
-
چاپ
چشمۀ جاری
سینا شدن، سینا شدن، سینا شدن داری
با این بدن اندازۀ صحرا شدن داری
آتش فروزان است قدر شعلهای، اما
این وادی طور است، پس موسی شدن داری
داری میآیی، خوش قد و بالایی اسماعیل!
انگیزه در قربانی بابا شدن داری
الیاس نه، ادریس نه، بالاتر از آنی
خونت گواهی میدهد یحیی شدن داری
گفتند پیغمبر نخواهی شد، چه بد گفتند
وقتی شبیهی اینقدر! طاها شدن داری
در مرغ بسمل بودنت شکی ندارم، تو
در بطن بسم الله قصد «با» شدن داری
ممسوس در ذات خداوندی، چه مجنونی!
فرزند لیلا! ریشه در لیلا شدن داری
در ما رأیت میشوی پیدا، زمانی که
عزم به خون غلطیدن و زیبا شدن داری
دریا زبان زد، تشنگی را در دهانت سوخت
ای چشمۀ جاری شو برو، دریا شدن داری
دشمن علی را دیده در رزم تو، قطعاً که
إربا شدن إربا شدن إربا شدن داری
صحرا نشد با پیکرت اندازه، اما عشق
وقتی عبا گسترده باشد، جا شدن داری
هل من معینی میرسد از گوشۀ مقتل
ای إرباً إربا! باز قصد پا شدن داری
-
گنجینۀ اسرار
زیر ایوان طلایت بخت با من یار شد
شور و حالم قیل و قال کوچه و بازار شد
هرکسی عمّان نخواهد شد مگر در خانهات
در حرم بودم، دلم گنجینۀ اسرار شد
-
ارث قبیله
ارث قبیله است که هرکس جوانتر است
مویش سفید گشته و قدش کمانتر است
این بیست و پنج سال که سنی نمیشود
اما بهار عمر شما پر خزانتر است
-
نور واحد
در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم
ای تشنه! دور از آب تو ماندی حسین هم
پیر و جوان نداشت، که یک نور واحدید
در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم
-
عشق در کرببلا و زندگی در کربلاست
بشنو از من، دارم از یارم حکایت میکنم
سینهای دارم کز آن شرح محبت میکنم
هر جوانی را دلی هر عاشقی را سینهای است
من دلی دارم که آن را وقف هیئت میکنم
چشمۀ جاری
سینا شدن، سینا شدن، سینا شدن داری
با این بدن اندازۀ صحرا شدن داری
آتش فروزان است قدر شعلهای، اما
این وادی طور است، پس موسی شدن داری
داری میآیی، خوش قد و بالایی اسماعیل!
انگیزه در قربانی بابا شدن داری
الیاس نه، ادریس نه، بالاتر از آنی
خونت گواهی میدهد یحیی شدن داری
گفتند پیغمبر نخواهی شد، چه بد گفتند
وقتی شبیهی اینقدر! طاها شدن داری
در مرغ بسمل بودنت شکی ندارم، تو
در بطن بسم الله قصد «با» شدن داری
ممسوس در ذات خداوندی، چه مجنونی!
فرزند لیلا! ریشه در لیلا شدن داری
در ما رأیت میشوی پیدا، زمانی که
عزم به خون غلطیدن و زیبا شدن داری
دریا زبان زد، تشنگی را در دهانت سوخت
ای چشمۀ جاری شو برو، دریا شدن داری
دشمن علی را دیده در رزم تو، قطعاً که
إربا شدن إربا شدن إربا شدن داری
صحرا نشد با پیکرت اندازه، اما عشق
وقتی عبا گسترده باشد، جا شدن داری
هل من معینی میرسد از گوشۀ مقتل
ای إرباً إربا! باز قصد پا شدن داری