دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بند شانزدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

ای تشنگی‌ات بیشتر از حد تحمّل

لب‌های عطشناک تو دریای تغزّل

 

شمشیر تو آیینۀ شمشیر یدالله

اسب تو در آن معرکه یادآور دلدل

بند چهاردهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

ساقی شده‌ای پس می ادراک بیاور

از میکدۀ معرفتت تاک بیاور

 

ما ساکن میخانۀ چشمان تو هستیم

یک جرعه می ناب عرفناک بیاور

بند سیزدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

بگذار در آغوش تو آرام بگیرم

از روشنی چشم تو الهام بگیرم

 

آن قدر خراب می و پیمانه بمانم

تا مست خراباتی تو نام بگیرم

 

بند هفتم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

این تیر که رد می‌شود از رهگذر چشم

امروز قرار است شود همسفر چشم

 

فرمود برادر که برو آب بیاور

عباس ادب کرد که یعنی: به سر چشم

بند ششم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

این دشت ندیده‌ست بهارانی از این دست

بر سینۀ خود نم‌نم بارانی از این دست

 

از کوه بپرسید چه آمد به سر ماه

در ساحل امواج خروشانی از این دست

از بهشت فراتر

با دست‌های مؤمن خود می‌رفت، مردی که از قبیلۀ باور بود

فکر خودش نبود زمانی که در فکر بچه‌های برادر بود

 

با دست‌های مؤمن خود می‌رفت، تا آب را خلاصه کند در عشق

در واژه‌نامۀ دل او انگار، معنای آب و عشق برابر بود

 

ماهی که در نهایت زیبایی‌ست

او در مسیر علقمه بی‌تردید، دریای خون به راه می‌اندازد

یا یک تنه تمامی لشگر را، با برق یک نگاه می‌اندازد

 

ماه قبیله راهی میدان است، حالا شروع شام غریبان است

داغ بزرگ رفتن او بی‌شک، آتش به خیمه‌گاه می‌اندازد

دستی نمانده تا بگذارم به شانه‌ات

داغی که ماند بر دل هفت آسمان فقط

داغ تو بود و غربت این کودکان فقط

 

یک مشک پاره پاره و قلبی شکسته است

میراث جاودانه‌ام از این جهان فقط

جرئت پرواز

جرئت پرواز را از بال و پر باید شناخت

وسعت هفت آسمان را بیشتر باید شناخت

 

در وطن میزان غیرت قابل تشخیص نیست

دشمنان و دوستان را در سفر باید شناخت

 

ماه...

بعد از تو روزگار زمین شد سیاه، ماه

غم ماند و موج ماند و عطش ماند و آه، ماه

 

خورشید شرح حال تو را این‌چنین نوشت

بی‌سرزمین‌تر از همه بی‌سر پناه، ماه

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×