دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مست تو هستم شراب اگر بگذارد

محو توأم اشک ناب اگر بگذارد

مست تو هستم شراب اگر بگذارد

 

کوفه بدک نیست از برای مناجات

آن نگه نیمه خواب اگر بگذارد

نشنیده‌اند لهجۀ قرآنی تو را

دنیا شنیده آه نیستانی تو را

بر نیزه دیده آینه‌گردانی تو را

 

موج نسیم غم زده حس کرد مو به مو

بر اوج نیزه عمق پریشانی تو را

به روی نیزه و شیرین زبانی!

چو از جان پیش پای عشق سر داد  سرش بر نی نوای عشق سر داد 

به روی نیزه و شیرین‌زبانی!  عجب نبود ز نی شکرفشانی   

در این دیار، هلهله و پای‌کوبی است

دروازۀ ورودی شهر است و ازدحام

بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام

 

این ازدحام و هلهله‌ها بی دلیل نیست

یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام

 

 

زمین از عطر گلدانم بهاری می‌شود روزی

رصد کن رد پایم را پس از این در بیابان‌ها سرم را روی دست باد بر دوش نیستان‌ها

رصد کن آسمان پیکرم را با هزار اختر میان ریگ‌های داغ، در آغوش میدان‌ها  

صله‌ها داده‌ام از اشک به دربان حسین

دلبر آن است که خون ریزد و تاوان ندهد یا اگر هم بدهد خون عزیزان ندهد

ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی بکش امروز که جز تیغ تو فرمان ندهد  

به کدامین گناه

فراز منبر نی قرص ماه می‌بینم خدای من نکند اشتباه می‌بینم

 

بتاب یوسف من بوی گرگ می‌شنوم بتاب راه دراز است و چاه می‌بینم

بوسه و عطش

هزار آینه مبهوت بی شماری تو هزار بادیه مجنون نی سواری تو

 

بهار آمده با لاله‌های سینه زنش پی زیارت باغ بنفشه کاری تو

نی نامه

خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن

خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن

دریای عطش (بند نخست)

بر خشکی کامم بچکان شهد جنان را تا شعله شوم خرمن دلسوختگان را

 

در پهنۀ دریای عطش سوته دلانیم آغوش، تویی خستگی همسفران را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×