دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شعر عاشورایی عطار نیشابوری
نه فلک را تا ابد مخدوم بود

کیست حق را و پیمبر را ولی

آن حسن سیرت، حسین بن علی

 

آفتاب آسمان معرفت

آن محمد صورت و حیدر صفت

راه کمال تو به کنیزی زینب است

همسایه‌های لقمۀ نانت فقیرها

سجادۀ عروج تو تکه حصیرها

 

"انفاق" خُلق اوست که همسفرۀ علی است

بر همسر امیر نیاید حریرها

 

دامنت دانشسرای کربلا

السّلام ای فاطمه امّ البنین

السّلام ای بانوی دنیا و دین

 

السّلام ای همسر شیر خدا

مادر عبّاس، شمشیر خدا

به مناسبت ولادت امام علی (ع)
عصر روز واقعه تنهاست زینبش

 

با آن دواتِ ناب که زمزم مُرکبش

 جبریل می‌نویسد از آن حُسن مطلبش

 

جبریل می‌نویسد از اوصاف مرتضی

 با آن زبان عرشی و خطِّ مُعَربش

 

وصفش برون ز حدِّ گمان بشر نوشت

 با دست چینی از کلماتِ مُرتبش

شعر عاشورایی سنایی غزنوی
علی از دیده خون بباریده

حبّذا کربلا و آن تعظیم

کز بهشت آورد به خلق نسیم

 

و آن تن سر بریده در گِل و خاک

وآن عزیزان به تیغ دل‌ها چاک

نجف و طوس و کربلا حیدر

من همان زائری که می‌دانی

بیقرار از تب پریشانی

 

عابر کوچه‌های دلتنگی

خسته از روزهای حیرانی

 

مردی از خانواده سلمان

عاشقی از تبار ایرانی

سرمایۀ بیداری

زخمی که به بازوی تو زد کاری بود

پرواز تو سرمایۀ بیداری بود

آن لحظه که مَشکت به زمین می‌افتاد

از هر طرفش اشک علی جاری بود

صاحب یک ماه و سه اختر

قسمت این بود که تو محرم حیدر باشی

به علی مونس و هم خانه و همسر باشی

 

قسمت این بود که در زندگی مشترکت

به عزیزان دل فاطمه مادر باشی

رو گرفته با دو چشم تر خجالت می‌کشد

تا که سائل می‌رسد بر در خجالت می‌کشد

چون که دیگر نیست آب آور خجالت می‌کشد

 

تا که او را فاطمه در خانه می‌نامید علی

زینبش می‌دید از حیدر خجالت می‌کشد

آینه‌دار

منّت کشیدن از تو چه کار مبارکی است

آشفته‌ات شدن چه وقار مبارکی است

 

باید که نار عشق تو خاکسترم کند

اصلاً کنار تو چه کنار مبارکی است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×