دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
در این دیار، هلهله و پای‌کوبی است

دروازۀ ورودی شهر است و ازدحام

بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام

 

این ازدحام و هلهله‌ها بی دلیل نیست

یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام

 

 

کوتاه سروده
آیینۀ غیرت علی

آن روح زلال و صیقلی زینب بود

آیینۀ غیرت علی زینب بود

 

هر چند امام و مقتدا بود حسین

پیغمبر کربلا ولی زینب بود

چه زخم‌ها که نزد خطبه‌ات به خفاشان!

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی

حسین فاطمه را گرم، یاوری کردی

 

غریب تا که نمانَد حسین بی عباس،

به جای خواهری آنجا، برادری کردی

شام، یعنی سخت‌تر از کربلا

آه، یاران روزگارم شام شد

نوبت شرح ورود شام شد

 

شام شهر محنت و رنج و بلا

شام، یعنی سخت‌تر از کربلا

خطابه‌های دوباره

هول و هراس باز دوباره شروع شد

چشمان هیز و معجر پاره شروع شد

 

اینجا عجیب طبل و کف و سوت می‌زنند

بر آستین پاره نظاره شروع شد

بیچاره من که کرببلا را ندیده‌ام

ﺑﯿﭽﺎﺭه ﻣﻦ ﮐﻪ ﮐﺮﺑﺒﻼ‌ ﺭﺍ ندیده‌ام  ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻮﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ندیده‌ام

ﺁﻗﺎ ﺣﺮﯾﻢ ﮐﺮﺑﺒﻼ‌ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﻫﺎﺳﺖ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺪﻡ ﮐﻪ ﺻﺤﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ندیده‌ام  

پرواز را روشنگری می‌کرد خورشید

روزی که دین را یاوری می‌کرد خورشید از خالق ِ خود دلبری می‌کرد خورشید

باید وصیت‌نامه از خون می‌نوشت و اندیشه‎‌ها را رهبری می‌کرد خورشید  

آه! هفتاد و دو تکه شده قلب قرآن

خاک ، آتش زده پیراهن خونینش را باد خم کرده از آن سو، کمر دینش را

آه! هفتاد و دو تکه شده قلب قرآن آیه آیه به زمین ریخته یاسینش را  

این چه دینی ست که لبریز شراب است وفساد

یک نفر داشت از ابلیس حمایت می‌کرد  وَلَدِ کفر ِ بشر، غصب ولایت می‌کرد 

سایۀ شب زده‌اش را به جهان می‌پاشید  زندگی داشت به این فاجعه عادت می‌کرد 

کوتاه سروده
زینب دیگر در این سفر تنها نیست

من هستم و تو، علی دگر تنها نیست

زهرای غریب و خون جگر تنها نیست

 

من هستم و تو، به شام باید برویم

زینب دیگر در این سفر تنها نیست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×