- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۹/۰۲
- بازدید: ۵۴۰۰
- شماره مطلب: ۶۴۸
-
چاپ
چقدر صحنۀ اعجاز عاشقی زیباست
شروع فصل سرودن،شروع ماتم هاست
و درنگاه ِ تمام ِ فرشتهها غوغاست
چقدر تشنه پریدن به کامشان شیرین
چقدر وسعت دلهای پاکشان دریاست
کجاست دست نجیبی که یاریش بکند
چقدر ماه بنی هاشمی در این صحراست؟
چقدر بال کبوتر، چقدر تیر بلا
چقدر خون به دل گر گرفتۀ دنیاست
کنار علقمه سرو ایستاده افتاده
چقدر بعد علمدار کربلا تنهاست
دوباره عطر گل سرخ در اذان پیچید
صدای باور الله اکبر لیلاست
نشسته یال نجیبی به غربت تاریخ
چقدر صحنۀ اعجاز عاشقی زیباست
به روی نیزه گلویی بریده قرآن خواند
شروع روشن خورشید ظهر عاشوراست
-
ساغر کوثر
هر که سودای رخ ماه تو در سر دارد
بی گمان در دل خود مهر پیمبر دارد
تن به طوفان زدنت در دل دریای خطر
ارث نابی ست که ذریۀ حیدر دارد
-
پرواز را روشنگری میکرد خورشید
روزی که دین را یاوری میکرد خورشید
از خالق ِ خود دلبری میکرد خورشید
باید وصیتنامه از خون مینوشت و
اندیشهها را رهبری میکرد خورشید
-
این چه دینی ست که لبریز شراب است وفساد
یک نفر داشت از ابلیس حمایت میکرد
وَلَدِ کفر ِ بشر، غصب ولایت میکرد
سایۀ شب زدهاش را به جهان میپاشید
زندگی داشت به این فاجعه عادت میکرد
چقدر صحنۀ اعجاز عاشقی زیباست
شروع فصل سرودن،شروع ماتم هاست
و درنگاه ِ تمام ِ فرشتهها غوغاست
چقدر تشنه پریدن به کامشان شیرین
چقدر وسعت دلهای پاکشان دریاست
کجاست دست نجیبی که یاریش بکند
چقدر ماه بنی هاشمی در این صحراست؟
چقدر بال کبوتر، چقدر تیر بلا
چقدر خون به دل گر گرفتۀ دنیاست
کنار علقمه سرو ایستاده افتاده
چقدر بعد علمدار کربلا تنهاست
دوباره عطر گل سرخ در اذان پیچید
صدای باور الله اکبر لیلاست
نشسته یال نجیبی به غربت تاریخ
چقدر صحنۀ اعجاز عاشقی زیباست
به روی نیزه گلویی بریده قرآن خواند
شروع روشن خورشید ظهر عاشوراست