دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مصیبت اربعین (۱)

      

کاروانی است کز او سوز درا می‏‌آید

این درا بین که چه با شور و نوا می‌‏آید

 

کربلا بار دگر کرببلای دگر است

زینب غم‌زده از شام بلا می‌‏آید

یک چشم نه ... دریاچۀ خون

بر جاده بهتش برده چشمی، در انتظار قهرمانش

با ابرها پیوند خورده، باریده روی داستانش

 

یک چشم نه ... جریان کارون، یک چشم نه .. دریاچۀ خون

بر ساحلش لیلای مجنون، با کشتیِ بی بادبانش

اشک هاجر

بر ابرهای حادثه همواره می‌رفت

بغض گلوگیری که سمت جاده می‌رفت

 

تا چکه چکه از عطش شد دامن آب

از دشت تا هر ناکجا آواره می‌رفت

به مناسبت عید قربان
ای هاجر

 غصه‌ات هاجر شبیه غصۀ لیلا نشد عید قربانت شبیه روز عاشورا نشد

تو خراشی بر گلوی نوجوانت دیده‌ای تار مویی از سرش برگو که کم شد یا نشد

کعبۀ هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی

ساربان غریب می‌خواهی این همه مست را کجا ببری؟

تشنه آورده‌ای که آب دهی، یا به سرچشمۀ بقا ببری؟

 

کعبۀ هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی

یک قبیله ذبیح آوردی غرق خون تا دل از مِنا ببری

می‌نویسم لیلی تا که بخوانیم حسین

به کسی کار ندارم که بهشتم لیلی است بت بتخانه و رهبان کنشتم لیلی است

خاک من خاک جنون است و سرشتم لیلی است هرچه در مکتب استاد نوشتم لیلی است

دست لیلا بهار آورده

در بهاران چمن درست شود

عشق با سوختن درست شود

 

روی قلبم حسین بنویسید

تا عقیق یمن درست شود

بینِ خود چند اَرمنی داریم

تا نفس هست تا سلامی هست

بالِ پرواز هست بامی هست

 

مَحرم است آن کسی که عاشق شد

تا که لیلا بُود پیامی هست

به مناسبت ولادت امام زمان (ع)
آینه بر چهرۀ عباس آب آور تویی

دفترم واژه به واژه چشمه‌ای از نور شد

تا که نامت در میان قلب آن منظور شد

 

نامتان آمد دل غمدیده‌ام مسرور شد

بزم شادیمان به امید وصالت جور شد

 

مرتضی و مصطفی از روی پاکت منجلی

ذکر دل امشب به عشقت یا محمد یا علی

به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می‎شود مجنون

رُخش سبزه ‎است و مویش مشکی و لب: قرمزِ اُخرا کأنّ المصطفی قد عادَ یولَد مرّهً أخری یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر اگر ما می‎پذیرفتیم مفهوم تناسخ را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×