دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آبروی عشق

خسته و تنها میان آتش و شمشیر و بند

کوچه‌های کوفه بار غربتم را می‌کشند

 

هر چه می‌گردد دلم راهی به سوی عشق نیست

راه‌های اصلی کوفه به سمت غربتند

حرمت عشق تو

حالا تو آسمانی و آنها کبوترند

یعنی فقط به حرمت عشق تو می‌پرند

 

انداخته نگاه تو آتش به جانشان

از هر چه آفتاب و عطش شعله‌ورترند

دو هدیه

مادر به روی عاطفه‌اش چشم بسته است

مرز میان عشق و جنون را شکسته است

 

هی دست می‌کشد به سر و روی ماهشان

یعنی به بازگشتن‌شان دل نبسته است

سهم زینب (۲)

مادر نشسته سیر تماشایشان کند

هنگام رفتن است، مهیایشان کند

 

عون است یا محمّد؟ فرقی نمی‌کند

در اشک‌های بدرقه پیدایشان کند

سهم زینب (۱)

چه سخت بود زنی اشک را بخشکاند

صبوری‌اش جگر کوه را بلرزاند

 

در التهاب وداعی که بازگشت نداشت

زمین حادثه را دور سر بگرداند

ای مظهر صبر

ای مظهر صبر! مادرم من! خوبم

از عشق حسین سخت در آشوبم

 

اینجا که تمام لحظه‌ها دیوارند

دل را به در شهادتم می‌کوبم

دو سرو

این سهم مادرانۀ عشقی نجیب که

می‌پرورد به دامن خود عطر سیب که

 

روزی سبک، بچیند و با دست‌های خود

تقدیم سرخ ساحت پاک حبیب که

 

روزی عجیب

روز عجیبی است روزی عجیب

کبوتران تشنه از آب دوری می‌کنند

هدیۀ ناچیز من قبولت باد

سلام باد به اسطورۀ حیا زینب

یگانه آینۀ عصمت خدا زینب

 

شکوه صبر علی در قیام عاشورا

قوام قائمۀ عشق کربلا، زینب

آغوش بیاور

بگذار نسیمی بوزد عطر تنت را

بالا بزند گوشه‌ای از پیرهنت را

 

بگذار که در ظهر تماشایی این دشت

آفاق ببیند هیجان بدنت را

کوچکترین ماه

ای آب! باید بعد از امروز، از شرم، چشمت کور باشد

این ماهیِ کوچک چگونه، در پنجۀ ساطور باشد؟

 

چشم انتظار طفل من نیست، آسیه‌­ای در ساحل نیل

گهوارۀ داغش قرار است، طعمه برای تور باشد

 

عاشقانه‌ای کوچک

آسمان در آتش سوخت، با زبانه‌­ای کوچک

لحظه‌­ای که سر افتاد، روی شانه­‌ای کوچک

 

تازه شد دهان تیر، شعبه شعبه لب تا لب

چید از درخت نور، نوبرانه­‌ای کوچک

 

این پرندۀ بی پر، تازه بال واکرده

روی نیزه می­‌سازد، آشیانه‌­ای کوچک

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×