دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سپر

سینه‌ات از دل گودال خبر می‌گیرد

دارد از گردش شمشیر اثر می‌گیرد

 

آسمان سینۀ گودال و پرستو هم تو

سمت خورشید دلت یکدفعه پر می‌گیرد

افتاده

عمه جان بنگر عمو از صدر زین افتاده است

زینت دوش نبی روی زمین افتاده است

 

بی‌سپاه و بی‌سپهدار و غریب و تشنه‌لب

از لبش حتی دم هل من معین افتاده است

نگاه صمیمانه

عمو نگاه صمیمانۀ پدر داری

شکسته بالی و اما هنوز پر داری

 

دوباره مثل گذشته یتیم خواهم شد

اگر هوای غریبانۀ سفرداری

دو کبوتر

کاش مشمول دعاهای پیمبر بشویم

باز هم باعث خشنودی مادر بشویم

 

نکند دیر شود لحظۀ پرواز از خاک

کاش ما هم بپریم و دو کبوتر بشویم

مستطیع‌تر

میدان عاطفه ز حماسه وسیع‌تر

دست حماسه از همه دستان رفیع‌تر

 

چون عشق و اقتدار به‌هم می‌دهند دست

اقدامشان ز خیل دلیران سریع‌تر

ناقابل

دوست دارم این دو گل را نذر چشمانت کنم

بیش از این چیزی ندارم تا که احسانت کنم

 

این دو گل که جای خود، من نیز قابل نیستم

خاک پایت گردم و جانم به قربانت کنم

آینه‌دار فاطمه (س)

آینه‌دار فاطمه، تموم حاصل باباست

شبا صدای لالائیش، تپش‌های دل باباست

 

می‌دوخت به چشمای بابا، نگاه صاف و ساده شو

وقت نماز که می‌رسید، زود می‌آورد سجاده شو

سفر

با کاروان نیزه سفر می‌کنم پدر

با طعنه‌های حرمله سر می‌کنم پدر

 

مانند خواهران خودم روی ناقه‌ها

در پیش سنگ، سینه سپر می‌کنم پدر

 

نیمه‌شب

نیمه‌شب بود که درهای اجابت وا شد

یوسف گمشدۀ دخترکی پیدا شد

 

آنکه همراه سخن‌هاش همه لکنت بود

چون که چشمش به پدر خورد زبانش وا شد

 

پروانه زاده

غم بین قلب کوچک او جا گرفته بود

آن کودکی که روضۀ بابا گرفته بود

 

می‌خواست عمه و پدرش را صدا کند

با آن صدای زخمی‌اش، اما گرفته بود

تفسیر

چه زود آمدنت دیر می‌شود بابا

چه زود دختر تو پیر می‌شود بابا

 

به خوابم آمده گفتی که زود می‌آیی

چه دیر حرف تو تعبیر می‌شود بابا

بلوا

هی نقشه می‌کشند که بَلوا به پا کنند

من را به درد بی‌پدری مبتلا کنند

 

اینها تمام، از پدرت زخم خورده‌اند

پس آمدند از دل خود عقده وا کنند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×