دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گُلخنده حنجر

تا فاش کنی شقاوت قوم شریر

با گردن کج، کشیده‌ای منّت تیر

 

گُلخندۀ حنجر تو بر ناوک ظلم

رمزی است ز پیروزی خون بر شمشیر

تیغ گلو

با تیغ گلو، به قلب لشگر زد و رفت

بر دوش پدر، ساغر کوثر زد و رفت

 

در لحظۀ پیروزیِ خون بر شمشیر

لبخند ظفر به خصم کافر زد و رفت

خندۀ خون

مستانه ز مهد خیمه بیرون زده‌ای

با جوشن قنداقه، به هامون زده‌ای

 

بر دوش پدر، گلو سپر ساخته‌ای

بر ناوک مرگ، خندۀ خون زده‌ای

خطّ سرخ

در غربت عشق، پا ز گهواره کشید

فریاد عطش، به حلق صد پاره کشید

 

در پاسخ غربت پدر، حنجره‌اش

تا عرش، به خطّ سرخ، فوّاره کشید

 

بام قنوت

مَهپاره ز آغوش حرم سر زد و رفت

صد شعله به التهاب مادر زد و رفت

 

از بام قنوتِ آخر خون خدا

بالی ز عطش گشود و پرپر زد و رفت

به: گلوی کوچک حضرت علی اصغر (ع)
بهار کوچک عشق

گلوی نازکش یاس تر آورد

به رویت دست مولا گل برآورد

 

خداحافظ بهار کوچک عشق

خزان، تیر سه شعبه آخر آورد

شش‌ماهه شهید

شش‌ماهه، پرندۀ سپیدم اصغر

لب تشنه، شکوفۀ شهیدم اصغر

 

آن تیر سه شعبه را به جای آب، آه

با چشم خودم چگونه دیدم اصغر

کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند

سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند

باید او تن را جدا سر را جدا پنهان کند

 

گریۀ اصغر، صدای هلهله، با تیر خویش

حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند

غنچۀ سوخته

می‌سوخت غنچه‌ای ز عطش در کنار آب

گردید باغبان بر گل شرمسار آب

آگه ز شیرخواره نبودی مگر فلک!

دادی به دست آب چرا اختیار آب؟

 

غنچۀ نشکفته

ای ناب‌ترین صحنۀ صحرای جنون

سرپنجۀ کوچکت قلم، رنگت خون

 

آغوش پدر پردۀ نقاشی شد

یک غنچۀ نشکفته و یک تیر زبون

شاپرک

چرا نیامده‌ای شاپرک؟ شدی راهی

چو عمر پر زده رفتی، چه عمر کوتاهی!

دو فصل دیده، ندیدی دو فصل دیگر را

به سال اول عمر تو مانده شش ماهی

 

کوچک‌ترین حیدر به دستان حسین است

انگار عالم بار دیگر جان گرفته   

شادی مجال غم از این و آن گرفته

از ابر رحمت بازهم باران گرفته   

سردار خوبی‌ها سر و سامان گرفته

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×