دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
بدون فرود

خون علی‌اصغر

تنها فواره‌ای

که فرود نداشت!

کوتاه سروده
سجده‌های آخر

قنوتت: روی دستت اصغرت را ...

رکوعت: خم شدی تا اکبرت را ...

 

نهادی صورتت را بر روی خاک

بمیرم سجده‌های آخرت را ...

با عشق و خون معامله شد جاودانگی

آن روز را مرور زمان باورش نشد

حتی یقین نه بلکه گمان باورش نشد

«قرآن به روی نیزۀ اعدا طلوع کرد»

تاجی به سر گذاشت سنان باورش نشد  

مگر محشر آمده؟

 

باز این چه شورش است؟ مگر محشر آمده

خورشید سر برهنه به صحرا در آمده

 

 آتش به کام و زلف پریشان و سرخ روی

این آفتاب از افقی دیگر آمده

به جای پنبه سر شیشه را به بوسه ببند

فراز منبر دستت، کلیم خواهم شد

زبان بگیر که من هم دونیم خواهم شد

 

به گیسوان رقیه قسم که پشت سرت

نمازخوان اذان نسیم خواهم شد

جای تنت خون تو به اوج فلک رفت

چشم تو از بس که گریه کرد نظر شد

عالم بالا ز گریۀ تو خبر شد

 

صیغۀ عقد اخوّتت به که خواندند؟

عمر تو مثل مسیح، صرف سفر شد

راه شیری

این سواران کیستند؟ انگار سر می‌آورند از بیابان بلا گویا خبر می آورند این گلوی کوچک انگاری که راه شیری است این سواران، کهکشان با خود مگر می‌آورند؟  

جان من و قلب مادر و گلوی تو

چون دلت از قفل جان زبانه برآرد

روح لطیف ترا ز خانه برآرد

 

طفلک معصوم من مسوز دلم را

آه تو از آتشم زبانه برآرد

انگشتری که همسفر گوشواره بود

آن شب که آســـمان خدا بی ستاره بود

مردی حضور فاجعه را در نظاره بود

 

ســـهم کبوتران حـــرم، از حـــرامیان

بال شکسته، زخم فزون از شماره بود

کوتاه سروده
شش ماهه منصور

انالحق بر لبت، شش ماهه منصور

سرت در باد رقصان، چشم بد دور!

 

شهادت با چنان شور و شکوهش

تو را می جست، از گهواره تا گور

کرببلا شیشه است و اصغر من نور

دیدن شش ماهه که هوار ندارد

طفلک من با شما که کار ندارد

 

بی زره آوردمش که آب بنوشد

اصغر من قصد کارزار ندارد

ماهی تشنه در بغل داری

آسمان تشنه، اشک‌ها جاری

چشم‌ها شور و زخم‌ها کاری

 

در میان دو رود سرگردان

ماهی تشنه در بغل داری

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×