دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
با توام آی حضرت باران

داری از قصد می‌زنی یک ریز با سر انگشت خود به شیشۀ من

قطره قطره نمک بپاش امشب روی زخم دل همیشۀ من

من بی حسین فاطمه آبی نمی‌خورم

از شط خبر رسیده که سقا نیامده ماه منیر خیمه ز صحرا نیامده هرگز کسی که تیغ کشد بر تو ای عمو تا این زمان هنوز به دنیا نیامده  

نشسته است و با آب گفتگو دارد

اگر چه آب فقط لشگر عدو دارد هوای دخترکی را ولی عمو دارد دلش نیامد از این خیمه‌ها سفر بکند که با سه سالۀ این خیمه سخت خو دارد  

بیا کشتند ماهت را

کسی می‌برد سمت خیمه‌ها نعش نگاهت را

و در جام شفق می‌ریخت طعم تلخ آهت را

 

تو زانو می‌زدی بر خاک و پشت آب خم می‌شد

و می‌بوسید لب‌های عطش چشم سیاهت را

ماه هم پیش‌تان کم آورده

ای درود خدا به ساحت‌تان به قد و قامت قیامت‌تان ماه هم پیش تان کم آورده کوه می‌لرزد از صلابت‌تان

دریا چشم در راه است مشکت را

به دریا آشنا کن خاک خشک این طرف‌ها را

پر از درّ وجودت کن دل سرد صدف‌ها را

 

برو ای مرد، دریا چشم در راه است مشکت را

بیاور تا سکوت خیمه­‌های بی‌رمق، شور و شعف‌ها را

 

معنی سیراب، عذاب الیم

بی لب تو آب، سراب عظیم

معنی سیراب، عذاب الیم

 

آمده نفرین کند این خاک را

با کمر خم‌شده آب رحیم

کوتاه سروده
لب‌های کویر

حق دارد اگر ز خلق دامن چیده است

                از داغ عزیزی ست اگر خشکیده است                 

                 بیهوده ترک نخورده لب‌های کویر             

                 لب‌های حسین بن علی را دیده است              

به‌ جای نخل از این بیشه بال می‌روید

به جای دست تو از شانه بال می‌روید

به یاد تو غزلی در خیال می‌روید

 

از آن دمی که فتاده است دست تو در خاک

به‌ جای نخل از این بیشه بال می‌روید

 

کوتاه سروده
حسرت

ز شرم روی ماهش آب شد آب

ز شوق دیدنش بی تاب شد آب

 

نه بر لب‌های خود آبی رسانید

نه از لب‌های او سیراب شد آب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×