دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گناه ...

دارد گناه قلب مرا تار می‌کند

این نانجیب کار مرا زار می‌کند

 

می‌خواستم وقف تو باشم ولی نشد

دنیا خلاف میل دلم کار می‌کند

ربّ کریم

هرچند ای رب کریم، توبه شکستم بارها

از کرده‌ام بر مردمان، ظاهر نشد اسرارها

 

پیشانی عفو تو را، پُرچین نسازد جرم ما

آیینه کی بر هم خورد، از زشتی رخسارها

دیگر از سوز و نوایم خبری نیست که نیست

دیگر از سوز و نوایم خبری نیست که نیست

دیگر از صدق و صفایم اثری نیست که نیست

 

در مناجات سحر ادعیه بال و پر ماست

بهر رفتن به سما بال و پری نیست که نیست

فقط برای نگاه نگار آمده‌ام

فقط برای نگاه نگار آمده‌ام

برای اشک دل بی‌قرار آمده‌ام

 

کویرتر شده چشم از همیشه، از هر وقت

دو نیم‌قطرۀ باران ببار، آمده‌ام

دلی آئینه‌ای و دیدۀ تر می‌خواهی

دلی آیینه‌ای و دیدۀ تر می‌خواهی

بنده‌ای مخلص و مشتاقِ سحر می‌خواهی

 

سهمِ دل‌های شکسته است اقامت‌گاهت

قدری هم‌صحبتی و سوزِ جگر می‌خواهی

اگر از شانۀ من بار گنه بردارید

گوشۀ چشمی اگر از جانب دلبر برسد

دست من نیز به آن چشمۀ کوثر برسد

 

اگر از شانۀ من بار گنه بردارید

پای این بنده هم از عرش فراتر برسد

پهن شد سفرۀ احسان، همه را بخشیدی

پهن شد سفرۀ احسان، همه را بخشیدی

باز با لطف فراوان همه را بخشیدی

 

ابر وقتی که ببارد همه جا می‌بارد

رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی

تا سر خوان توام، خوان دگر جایم نیست

تا سر خوان توام، خوان دگر جایم نیست

خاکیَم، قصر برین منزل و مأوایم نیست

 

من به  آتشکدۀ مهر شما سوخته‌ام

باکی از دوزخ و از نار بر اعضایم نیست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×