دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تأخیر

ای وعدۀ خدا ز چه تأخیر کرده‌ای؟

دیگر برای آمدنت دیر کرده‌ای

 

در اشتیاق پیرهنت سالیان سال

یعقوب چشم‌های مرا پیر کرده‌ای

روزی کربلا

می‌شود سوخت و خاکستری آورد به‌ دست

باید اینگونه شد و دلبری آورد به دست

 

یک شبی مرحمت گوشۀ چشمی باید

تا که بتوان سحر بهتری آورد به دست

گذر اشک

گردباد آمد و در خلسۀ حالم پیچید

بغض یک معجزه در وهم و خیالم پیچید

 

خبر از حادثۀ سرخ رسیدن دادی

نور در فطرت اندیشۀ کالم پیچید

دلشوره

اینجا که آمدیم غم و غصّه پا گرفت

دلشوره‌ای عجیب، وجود مرا گرفت

 

حسّ غم جدایی این دشت لاله خیز

بال و پرم جدا و دلم را جدا گرفت

مرثیه‌خوانی ماه

دیگر نه تاب مانده به سینه، نه دل، قرار

افتاده جسم اطهرتان توی کارزار

 

ای چشم‌های پاک شما گرمی دلم

ای دست‌های سبز شما معنی بهار

دنبالۀ کربلا

غم، سازِ دل حجازی‌ات شد مادر

هنگامۀ سرفرازی‌ات شد مادر

 

دنبالۀ کربلای من، خاک بقیع

میدان حماسه‌سازی‌ات شد مادر

بانوی وقار

شنو ای دل؛ از من، تو این ماجرا

کن ای دیده؛ جاری سرشک عزا

 

چو امّ‌البنین در مدینه، شنید

شده چار فرزندش از کین، شهید

تا همیشه جاری

ای بهار خلوت آیینه‌ها!

بوی گل در خیمه‌های کربلا!

 

ترجمان واژه‌های سبز نور!

غیرت از نام تو سرمست غرور!

بند یازدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

ای شهد کلامت ز عسل هم عسلی‌تر

فریاد رجز خوانی‌ات از رعد جلی‌تر

 

از مادرت آموخته‌ای رسم ادب را

در رزم ندیدند کسی از تو علی‌تر

بارها در نظرم کرب و بلا آوردند

من که شد گوشۀ تبعید، عبادت کارم

سال‌ها دشمن من داد ز غم آزارم

دوستان شیفتۀ خلق خوش و رفتارم

دشمنان نیز خجالت زده از کردارم

نیست جز یاریِ قرآن و تلاوت یارم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×