دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شمشیر چوبی

با دستای زخمی و تاول زده

خودم مشک سوراخ رو برداشتم

رقیه تو گوشاش گوشواره بود

یه شمشیر چوبی اگه داشتم...

 

قبولم کن

شبی میان همین روضه‌ها قبولم کن

به حرمت غم آل عبا قبولم کن

 

درون سینۀ من حبّ مرتضی جاری است

به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن

 

آهِ شعله‌ور

خوشا به حال دلی که به دلبری برسد

به سفرۀ کرم ذره پروری برسد

 

همه رعیت ارباب می‌شویم اما 

غلام با ادب اینجا به برتری برسد

 

سفر تلخ

آن روز‌های شعله‌ور یادم نرفته

دستان تبدار پدر یادم نرفته

 

دریا همان نزدیکی، اما تشنه بودیم

بیتابی و چشمان تر یادم نرفته

 

این همه جای جراحات، برای شام است

چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند

که دل سوخته را ناله مداوا نکند

 

چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد

کاش می‌‌شد خودش اینقدر تقلا نکند

 

ذکر حسین گشته دعا و نوای من

از سن کودکی شده غم آشنای من

باد خزان وزیده به دولت سرای من

بغض و شرر گرفته مسیر صدای من

بالا گرفته کار دل و گریه‌‌های من

 

ماه عرب

روشن‌تر است این پسر از ماه صورتش

گردن کشیده ماه خودش هم به رویتش

 

ماه رجب به ماه عرب چشم دوخته

معلول خیره ست به دقت به علتش

 

هفتمین نور

ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام وی تو را پیش از ولادت داده پیغمبر سلام

منشأ کل کمال و باقر کل علوم هفتمین نور و ششم مولایی و پنجم امام

 

غروب سپیده

کوچک‌ترین امام مصیبت کشیده است

از بازماندگان غروب سپیده است

از بس که گریه کرده، سرش درد می‌کند

‌اندازۀ تمام حرم داغ دیده است

سرو باغ فاطمیون

مانده داغی عظیم بر جگرت عکس رأسی به نیزه، در نظرت

 

سر بازار شام و بزم شراب چه بلاهایی آمده به سرت؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×