- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۲۸
- بازدید: ۲۳۱۲
- شماره مطلب: ۹۹۷
-
چاپ
نیست معصوم، گرچه معصوم است
کوفه گردی که خسته و تنهاست
یکی از عارفان خون خداست
نیست معصوم، گرچه معصوم است
مثل موج کنارۀ دریاست
میشود از نجابتش فهمید
عضوی از خانوادۀ زهراست
امتداد نگاه خاکی او
باز در قتلگاه کرببلاست
بغض معراج دارد و اینجاست!
چه کند سقف آسمان کوتاست
-
ختم دو دست
به روی سینۀ تو، جای بوسه حتّی نیست
وَ زخم خوردهتر از پیکرت، در این جا نیست
چه فکر میکند این جوی چشمْتنگ و خسیس؟
سرابِ برکۀ کوچک، حریف دریا نیست
-
سیمرغ فدایی
دل من بر سر این دار، صفایی دارد
وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد
خانۀ پیرزنی، خلوت زاویۀ من
هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد
-
سیمرغ
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را براى رضاى خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوۀ بى انتها نکرد -
هر سال با حسین تو تحویل میشود
گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل میشود
قحطـی اسـتعاره وتمثـیلمیشود
قوت گرفت شایعه میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا
گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل میشود
نیست معصوم، گرچه معصوم است
کوفه گردی که خسته و تنهاست
یکی از عارفان خون خداست
نیست معصوم، گرچه معصوم است
مثل موج کنارۀ دریاست
میشود از نجابتش فهمید
عضوی از خانوادۀ زهراست
امتداد نگاه خاکی او
باز در قتلگاه کرببلاست
بغض معراج دارد و اینجاست!
چه کند سقف آسمان کوتاست