مشخصات شعر

امیدِ دیدن زهرا جوانه زد در من

عجیب خسته ز غم‌های بی شمار شدم

عجیب، سیر از این خاک و این دیار شدم

 

همیشه منتظر این دقیقه‌ها بودم

که تیغ، بر سر من خورد و رستگار شدم

 

ز خونِ سر که به نعلین می‌چکد پیداست

که من مسافرِ سمتِ دیارِ یار شدم

 

عجیب منتظرم میل فاطمه دارم

عجیب دل زده از دست روزگار شدم

 

سرم به حال دلم خون ز دیده می‌بارد

برای فاطمه‌ام سخت بی قرار شدم

 

امیدِ دیدن زهرا جوانه زد در من

اگر چه رنگ خزانم، پُر از بهار شدم

 

تمام غصۀ من زینب است و قصۀ او

به یاد معجر زینب به غم دچار شدم

 

امان ز مردم کوفه من از همین حالا

برای کوفۀ زینب جریحه‌دار شدم

 

سرِ شکافته‌ام را زِ یاد برده‌ام و

به یاد کوچه و بازار سوگوار شدم

 

امیدِ دیدن زهرا جوانه زد در من

عجیب خسته ز غم‌های بی شمار شدم

عجیب، سیر از این خاک و این دیار شدم

 

همیشه منتظر این دقیقه‌ها بودم

که تیغ، بر سر من خورد و رستگار شدم

 

ز خونِ سر که به نعلین می‌چکد پیداست

که من مسافرِ سمتِ دیارِ یار شدم

 

عجیب منتظرم میل فاطمه دارم

عجیب دل زده از دست روزگار شدم

 

سرم به حال دلم خون ز دیده می‌بارد

برای فاطمه‌ام سخت بی قرار شدم

 

امیدِ دیدن زهرا جوانه زد در من

اگر چه رنگ خزانم، پُر از بهار شدم

 

تمام غصۀ من زینب است و قصۀ او

به یاد معجر زینب به غم دچار شدم

 

امان ز مردم کوفه من از همین حالا

برای کوفۀ زینب جریحه‌دار شدم

 

سرِ شکافته‌ام را زِ یاد برده‌ام و

به یاد کوچه و بازار سوگوار شدم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×