- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۰۹
- بازدید: ۱۵۰۸
- شماره مطلب: ۱۰۸۹
-
چاپ
آیینهای از جنس مهتاب
گرد حریم کعبه امشب در طوافی
احرام بسته در صفوف اعتکافی
بر سر کشیدی چادری از جنس مهتاب
پولک نشان دشتهای نقره بافی
پروردهای در دامنت الماسها را
مثل صدف گنجینۀ نور عفافی
پوشانده بر بالت سحر هفتآسمان را
افسانۀ سیمرغ صدها کوه قافی
مانند موسی نیل را در ساحل نور
با ردّ پای موجهایت میشکافی
جامت لبالب میشود از حوض کوثر
آبیترین سرچشمۀ دلهای صافی
-
از کعبه به خونخواهی این قوم به پاخیز
آشوب به غارت بَرد این قافلهها را
صدها پَر جاماندۀ این چلچلهها را
از کعبه به خونخواهی این قوم به پا خیز
پاسخ بدهد خنجرتان حرملهها را
-
گل نیلوفر
آهسته میسوزد در آتش بالهایم، بابا ببین گنجشک بیبال و پرت را
آن دستهای بی مروّت میکشاند، بر خارها با تازیانه دخترت را
بابا ببین! این گرگهای وحشی شام، امشب برهنهپایمان زنجیر کردند
در کوچهها با شور و دف ما را دواندند، دیدی صبوریهای یاس پرپرت را
-
آیههای کوثرش اعجاز کرد
بیامان بغض ملائک میشکست، خلوت خاموش هر ناقوس را
آسمان واژه به واژه مینوشت، غربت شبهای اقیانوس را
دستهای تیرۀ کفر و حسد، میزند سیلی به روی ماه شب
بغض میریزد درون چاه شب، تارها سازد غمی محسوس را
با سکوت مرگبارش فتنهای، میشکافد سینۀ آیینه را
سنگها آهسته پرپر میکنند، سینه سرخِ در قفس را
-
بانوی آب و آینه
دریای پرسخاوت و موّاج کائنات
بانوی آب و آینهای کشتی نجات
از آسمان هفتم تا پهنۀ زمین
روشنتری تو از همۀ جلوههای ذات
حتی فرشتگان خدا غبطه میخورند
بر زمزم زلال تو ای کوثر حیات
آیینهای از جنس مهتاب
گرد حریم کعبه امشب در طوافی
احرام بسته در صفوف اعتکافی
بر سر کشیدی چادری از جنس مهتاب
پولک نشان دشتهای نقره بافی
پروردهای در دامنت الماسها را
مثل صدف گنجینۀ نور عفافی
پوشانده بر بالت سحر هفتآسمان را
افسانۀ سیمرغ صدها کوه قافی
مانند موسی نیل را در ساحل نور
با ردّ پای موجهایت میشکافی
جامت لبالب میشود از حوض کوثر
آبیترین سرچشمۀ دلهای صافی