مشخصات شعر

کربلا سرگذشت دین‌داری

 

خیمه در التهاب می‌سوزد، اشک دریا نفس‌نفس جاری

ناگهان قلب آسمان لرزید، ابرماتم! چقدر می‌باری

 

کودکی کنج خیمه کِز کرده، دست در دست کودکی دیگر

دخترک با بهانه می‌پرسد، عمّه جان! از پدر خبر داری؟

 

قصّه می‌سوخت در تبی جانکاه، خیمه مانده ست بی‌خبر از ماه

لب‌به‌لب در پیاله می‌ریزد، جرعه‌جرعه شراب بیداری

 

قصّۀ عشق و آتش و خون بود، شیهۀ اسب در فضا پیچید

ناگهان از پدر خبر آورد، قاصدک بی‌قرار با زاری

 

در فراسوی دشت پرپر شد باغ صدها جوانۀ گلگون

ماه‌بانوی قصّه‌ها دارد، بر جگر داغ‌های بسیاری

 

آسمان جامی از شرابش را، در هوا قطره‌قطره‌ می‌پاشید

روی خورشید را که پوشاندند، لاله‌ها در سکوت اجباری

 

نیزه‌ها جرعه‌جرعه نوشیدند، لاله‌ها ذرّه ذرّه پژمردند

کوچه‌های مدینه سر دادند، با فغان مویه‌های تکراری

 

خیمه خاکستر صبوری شد، اوّل ماجرای دوری شد

تا ابد یادگار خواهد ماند، کربلا سرگذشت دینداری

کربلا سرگذشت دین‌داری

 

خیمه در التهاب می‌سوزد، اشک دریا نفس‌نفس جاری

ناگهان قلب آسمان لرزید، ابرماتم! چقدر می‌باری

 

کودکی کنج خیمه کِز کرده، دست در دست کودکی دیگر

دخترک با بهانه می‌پرسد، عمّه جان! از پدر خبر داری؟

 

قصّه می‌سوخت در تبی جانکاه، خیمه مانده ست بی‌خبر از ماه

لب‌به‌لب در پیاله می‌ریزد، جرعه‌جرعه شراب بیداری

 

قصّۀ عشق و آتش و خون بود، شیهۀ اسب در فضا پیچید

ناگهان از پدر خبر آورد، قاصدک بی‌قرار با زاری

 

در فراسوی دشت پرپر شد باغ صدها جوانۀ گلگون

ماه‌بانوی قصّه‌ها دارد، بر جگر داغ‌های بسیاری

 

آسمان جامی از شرابش را، در هوا قطره‌قطره‌ می‌پاشید

روی خورشید را که پوشاندند، لاله‌ها در سکوت اجباری

 

نیزه‌ها جرعه‌جرعه نوشیدند، لاله‌ها ذرّه ذرّه پژمردند

کوچه‌های مدینه سر دادند، با فغان مویه‌های تکراری

 

خیمه خاکستر صبوری شد، اوّل ماجرای دوری شد

تا ابد یادگار خواهد ماند، کربلا سرگذشت دینداری

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×