دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بازار کربلا

آراست کردگار چو بازار کربلا

شاه شهید گشت خریدار کربلا

 

چون نافۀ ختن به مشامم رسد هنوز

بوی عبیر از در و دیوار کربلا

 

دروازۀ کوفه

      

نه عجب بُوَد ز کوفه، اگر انقلاب دارد

که به ارتفاع یک نی، رخ آفتاب دارد

 

عجب این بُوَد که چون مه، رخ شمس عالم‏آرا

ز غبار و خاک صحرا، به رخش حجاب دارد

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

      

و قبل از این که مرا هم از این سرا ببرید

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

 

تمام قامت من را شکسته داغ حسین

کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید

 

مولای غریب

         

ای کرببلا! چه بوی سیبی داری!

وی دشت! چه صحرای عجیبی داری؟

 

عالم همه با تو آشنایند ولی

با این همه، مولای غریبی داری

لهجۀ خون

گر بر ستم قرون برآشفت حسین

بیداری ما خواست، به خون خفت حسین

 

آنجا که زمان محرم اسرار نبود

با لهجۀ خون، سرِّ مگو گفت حسین

عرش مال تو شد

رسید وقت رسیدن به ضربه‌های کسی    شکست حنجـره اما به زیر پای کسی

 

آهای خنجـر کهنه! نمی‌شود نبری؟ نمی‌شود که بمیرد کسی به جای کسی؟

 

پایتخت عشق

جوشیده ز خون حنجرت، حرمت عشق

بالیده ز خاک مقتلت، حشمت عشق

 

بر کشور خویش پایتختی می‌جُست

گردید زمین کربلا، قسمت عشق

 

حضرت امام حسین (ع)

از ازل در غمت عزادارم

روسیاهم، ولی تو را دارم

 

تا که دور سر تو می‌گردم

با ملائک برو بیا دارم

خاک کربلا

نیازمند درت را کرم دریغ مدار

ز اهلِ راه، نشانِ حرم دریغ مدار

 

اگرچه دیده اقامتگه جمال تو نیست

بر این رواق، غبار قدم دریغ مدار

شکست

بی‌دست شدی بر بدنت تیر نشست

بر طوق خیام، رد زنجیر نشست

 

بی‌آب شدی و بر گلویت از خون

یک بغض نفس‌گیر گلوگیر شکست

بنویس

بنویس روی صفحه قلم، آه کربلا

آتش گرفت باز دلم، آه کربلا

 

دوری، شکستگی، دل پرخسته از همه

خیره به قاب عکس حرم، آه کربلا

نیمه‌شب

نیمه‌شب بود که درهای اجابت وا شد

یوسف گمشدۀ دخترکی پیدا شد

 

آنکه همراه سخن‌هاش همه لکنت بود

چون که چشمش به پدر خورد زبانش وا شد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×