دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زینبین (س)

 

شب و درد و تب است و «امّ کلثوم»

جهانی مطلب است و «امّ کلثوم»

 

تمام حجم داغ شام و کوفه

به دوش زینب است و «امّ کلثوم»

شش ماه از تمامی مردان بزرگتر

دریا بلوغ عاطفۀ مرد کوچکی ست

آب و عطش حکایت ناورد کوچکی ست

 

در پیشگاه سرخی خون گلوی او

خورشید، نیم‌دایرۀ زرد کوچکی ست

بی کران وجود

غرقیم در حدود تو غرقیم، یا کریم

در بیکران جود تو غرقیم، یا کریم

 

ما در ازل به پرسش سبز تو آمدیم

در حضرت وجود تو غرقیم، یا کریم

کعبه تا کربلا

می‌چکد از حنجری خون پیمبر سرخ‌تر

جاری از شش گوشۀ گودال، خنجر سرخ‌تر

 

آمده روی زمین خورشید خون‌آلوده‌ای

می‌کشد هر لحظه او را خاک در بر، سرخ‌تر

انگشتر بنی‌آدم

حالا نگین حلقۀ خاتم تویی تو

انگشتر سبز بنی‌آدم تویی تو

 

در اعتقادات عجیب آب و شمشیر

مردی اگر باشد در این عالم تویی تو

 

بی بی سلام!

بی بی! سلام، شب شده و کرده‌ام هوات گفتم یکی دو خط بنویسم که از صفات،

کم کم زلال‌تر شوم و مثل آینه روحم جلا بگیرد و از برکت دعات  

مثل پرنده‌ها بپرم سمت آسمان مثل فرشته‌ها بزنم بال در هوات ...

سربازهای کوچک من!

سربازهای کوچک من! ... از جلو نظام

آماده باش ... ایست، خبردار ... احترام

 

دقت کنید ... عرش خدا گُر گرفته است

از شدت محاصره ... از روز ازدحام

کوتاه سروده
میوۀ نورسیده

زینب که دل من و شما قربانش

آب و عطش و فرشته سرگردانش

 

شرمنده سوی حسین آمد اما

دو میوۀ نورسیده در دستانش

وای حسن وای حسین

می‌گفت یکی به گوش من وای حسین

آن سید بی‌غسل و کفن وای حسین

خون لخته به تشت خواهرش دید و گریست

ای وای حسن وای حسن وای حسین

لب تشنه‌تر

همسایۀ صبر خواهرش بود حسن

دنبالۀ زخم مادرش بود حسن

 

یک کوزه پر از سم، لب افطار خدا

لب تشنه‌تر از برادرش بود حسن

کوتاه سروده
شعر صمیمیت انسان

تا شعر صمیمیت انسان خواندی

بی حنجره از لبان باران خواندی

تاریخ قیام انبیا کامل شد

وقتی که به روی نیزه قرآن خواندی

کوتاه سروده
شعور خیزران

آن طشت که خون عشق را می‌نوشید

در فهم دلیل خون او می‌کوشید

آن روز شعور خیزران جالب بود

انگار لبان وحی را می‌نوشید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×