دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آهنگ خیام

پس به تن آراست، شمشیر و سلاح

                        پا نهاد اندر رکاب ذوالجناح

 

خصم دون چون بانگ تکبیرش شنید

                        گفت: اینک رستخیز آمد پدید

 

شرمسار حرم

با قدّ رشید خود، وفا را عَلَم است

وز مشک تهی، به سینه‌اش موج غم است

 

از دوری خیمه‌گاه تا مرقد او

پیداست، هنوز شرمسار حرم است

کوتاه سروده
الهی قلب من آتش بگیرد

دلِ عالم گرفت از هُرم آهت

فدای کودکان بی پناهت

 

الهی قلب من آتش بگیرد

شب آخر شبیه خیمه‌گاهت

مرا ز پنجرۀ نعل‌ها نگاه کنید

 

از آن زمان که سر راه درد وا شده‌ام

به فیض زخم عظیم تو مبتلا شده‌ام

 

میان این همه آشوب نیزه و شمشیر

مرا ببخش اگر مثل لاله وا شده‌ام

بند چهاردهم گوهر مهر

چون شهسوار عشق روان شد به خیمه‌گاه

دل پر ز داغ و سینه پر از سوز و درد و آه

 

فرمود بانوان حرم را برای من

آرید کهنه پیرهنی پاره و تباه

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×