دسترسی سریع به موضوعات اشعار
سنگواره
سردار سرشکستۀ دارالعمارهام
آید اذان مغرب غم از منارهام
گفتم بیا حسین، زبانم بریده باد
با این گناه لایق نار و شرارهام
آبروی عشق
خسته و تنها میان آتش و شمشیر و بند
کوچههای کوفه بار غربتم را میکشند
هر چه میگردد دلم راهی به سوی عشق نیست
راههای اصلی کوفه به سمت غربتند
به مناسبت شهادت مسلم بن عقیل (ع)
فکر فردای زینبی آقا
رو نزن؛ گوششان کَر است امشب
با غم بی کسی مدارا کن
همه دارند میروند آقا
بی صدا گریه کن، تماشا کن
کوتاه سروده
زبان حال حضرت مسلم (ع)
دلم مانده است و داغ جانگدازی
که شد با حرمت نام تو بازی
تنم زخمی، لبم تشنه، دلم خون
امان از این همه مهمان نوازی
کاش...
کاش میشد بنویسم که گرفتار شدم
مثل خورشید گرفتار شب تار شدم
مرد این شهرم و بر پیرزنی مدیونم
این هم از غربت من بود که ناچار شدم