پر می‌کنیم از می گلوی باده‌ها را

تا مست باشیم انتهای جاده‌ها را

بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند

در رکعت سوم همان دلداده‌ها را

 کاش ما هم کبوترت بودیم

 آستان بوس محضرت بودیم

 کاش با بال‌های خاکی‌مان

 لااقل سایه گسترت بودیم

مستم از جام، مستم از باده

سر خوشی کار دست من داده

نام من عبد ، عبد ثارالله

کنیه‌ام عاشق جنون زاده

ای انیس قدیمی دل‌ها

آفتاب بلند ناپیدا

تا خدا می‌برد دلِ ما را

پَرِ سجاده‌های سبز شما

امروز را که  مهمان آسمانم

 در انتظار لحظۀ سبز اذانم

حتی شده از شوق با بال شکسته

خود را به سمت آسمان‌ها می‌کشانم

آری، به روز واقعه بیمار بوده‌ای

اما ذخیره بهر دل یار بوده‌­ای

با امر حق به فاجعه نزدیک مانده­‌ای

دور از نگاه تیره اغیار بوده­‌ای

این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد

هیچ عقده‌ای از این گلوی بسته وا نکرد

آنچه که آرزوی من آن بود آن نشد

سی سال دیر آمد و فکر مرا نکرد

طوفان گرفت و دار و ندارم به باد رفت

روزی که غم وزید و به ما جز جفا نکرد