دسترسی سریع به موضوعات اشعار
نو سرودۀ سید حمیدرضا برقعی
مادر مرا گرفت در آغوشش، در کنج زیر پله هراسان بود
در خانۀ کدام یک از اقوام، این دفعه بمبِ سرزده مهمان بود
گرمای بی ملاحظۀ بادم، ناراحت از گلایۀ شمشادم
جمع تضاد، زندۀ مردادم، در من شروع، نقطۀ پایان بود
نوسرودهای تقدیم به قمر بنی هاشم (ع)
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشاقی
تو افزون تر از اندیشه، فراوان تر از اغراقی
وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
شعر حمیدرضا برقعی در مدح امام حسن (ع)
از لب قاسمش عسل میریخت
زیر پایش خدا غزل میریخت
غزلی را که از ازل میریخت
آن امامی که تا سحر دیشب
روی لبهای من غزل میریخت
آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زحل میریخت
آتشم زدند...
این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
من جبرییل سوخته بالم، نگاه کن!
معراج چشمهای شما آتشم زدند