دسترسی سریع به موضوعات اشعار
داغ عباس کمر میشکند عالم را
به که باید بسپارم خبر این غم را
داغ عباس کمر میشکند عالم را
بنویس ام بنین! نوکری عباست
افتخاری است مبارک پسر مریم را
پنهان چه از تو
بیمهر دوست این دل خرّم به ما نساخت
بی آفتاب، باغ دو عالم به ما نساخت
زین هم دمان که دور و برم چرخ میزنند
جز تیغ سر برهنۀ محرم به ما نساخت
غزل عاشورایی یوسفعلی میرشکاک
خیز و جامه نیلی کن...
خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد، نوبت محرم شد
نبض جاده بیدار از بوی خون خورشید است
کوفه رفتن مسلم گوییا مسلّم شد
کشتۀ شمشیر تو آب از محرّم میخورد
گریه چون بالا بگیرد چهره بر هم میخورد
غصهی دل را دهان با دیده توأم میخورد
توبهکاران غالباً مرد شهامت میشوند
تیغ ابروی تو تنها خون آدم میخورد