- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۵۱۹۳
- شماره مطلب: ۹۲۵۲
-
چاپ
بر پای سفرۀ تو نشستیم یا حسن
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات، سر انداخته گدا
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
دارد شبیه کرببلا عشق میکند
با گنبد جدید شما عشق میکند
در پیشگاه لطف تو عنوان مهم نبود
انسان رسیده یا که نه حیوان! مهم نبود
سائل مسیحی است و مسلمان مهم نبود
این چیزها برای کریمان مهم نبود
بر پای سفرۀ تو نشستیم یا حسن
ما اهل سامرای تو هستیم یا حسن
هرچند ابری است هوای زیارتت
دلها به حسرت است برای زیارتت
لبها گرفتهاند دعای زیارتت
یادی کنیم از شهدای زیارتت
قربان زائران تو که در سفر خوشند
راه تو پر خطر شده و با خطر خوشند
ای کاش نیمه جان نشود مثل تو کسی
از دیدهها نهان نشود مثل تو کسی
راهی پادگان نشود مثل تو کسی
بیمار و ناتوان نشود مثل تو کسی
اطراف خانۀ تو چه شبها به خط شدند
سربازها مزاحم آرامشت شدند
خشک است کام تو، ولی از قحط آب نیست
هستی اسیر گرچه! به دستت طناب نیست
از خون سر محاسنت آقا خضاب نیست
بر پیکر شما اثر آفتاب نیست
با نیزه بند بند تنت که جدا نشد
جسمت سه روز بین بیابان رها نشد
سنگین که شد سرت به روی نیزهها نرفت
آوای استغاثۀ تو هرکجا نرفت
دیگر سنان میان دهان شما نرفت
ناموستان به کوفه و شام بلا نرفت
دندان به کاسه خورد، ولی خیزران نخورد
اصلاً عصا به این بدن نیمه جان نخورد
-
حیف عباس، که توصیف به ظاهر بشود
محضر آب، دم از پاکی دریا نزنید
محضر خاک، دم از وسعت صحرا نزنید
تا زمانی که ندادید ضرر پای نگار
لاف بیهودۀ عاشق شدن اینجا نزنید
-
سزاوار گل، خندۀ خار نیست
سر خاک تو بی خبر آمدم
عزادارم و خون جگر آمدم
درست است بی بال و پر آمدم
به شوق تو اما، به سر آمدم
-
مصیبت نامه
ای سربلندی پیمبرها سر تو
تابیده مثل ماه بر دنیا، سر تو
رفتم تمام شهرها را با سر تو
دیدی رسیدم آخرش بالا سر تو
بر پای سفرۀ تو نشستیم یا حسن
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات، سر انداخته گدا
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
دارد شبیه کرببلا عشق میکند
با گنبد جدید شما عشق میکند
در پیشگاه لطف تو عنوان مهم نبود
انسان رسیده یا که نه حیوان! مهم نبود
سائل مسیحی است و مسلمان مهم نبود
این چیزها برای کریمان مهم نبود
بر پای سفرۀ تو نشستیم یا حسن
ما اهل سامرای تو هستیم یا حسن
هرچند ابری است هوای زیارتت
دلها به حسرت است برای زیارتت
لبها گرفتهاند دعای زیارتت
یادی کنیم از شهدای زیارتت
قربان زائران تو که در سفر خوشند
راه تو پر خطر شده و با خطر خوشند
ای کاش نیمه جان نشود مثل تو کسی
از دیدهها نهان نشود مثل تو کسی
راهی پادگان نشود مثل تو کسی
بیمار و ناتوان نشود مثل تو کسی
اطراف خانۀ تو چه شبها به خط شدند
سربازها مزاحم آرامشت شدند
خشک است کام تو، ولی از قحط آب نیست
هستی اسیر گرچه! به دستت طناب نیست
از خون سر محاسنت آقا خضاب نیست
بر پیکر شما اثر آفتاب نیست
با نیزه بند بند تنت که جدا نشد
جسمت سه روز بین بیابان رها نشد
سنگین که شد سرت به روی نیزهها نرفت
آوای استغاثۀ تو هرکجا نرفت
دیگر سنان میان دهان شما نرفت
ناموستان به کوفه و شام بلا نرفت
دندان به کاسه خورد، ولی خیزران نخورد
اصلاً عصا به این بدن نیمه جان نخورد