مشخصات شعر

نام این صحرا ز دیده اشک جاری می‌‌کند

ای امیرالحاج! قلبم بی‌قراری می‌‌کند

تا که از غصه نمیرم، گریه یاری می‌‌کند

 

جان من کمتر بگو، کرب و بلا، کرب و بلا

نام این صحرا ز دیده اشک جاری می‌‌کند

 

گوئیا می‌‌بینم اینجا صبح تا قبل غروب

هر طرف یک بانویی را، سوگواری می‌‌کند

 

اولین تصویر، جسم ارباً اربای علی ا‌ست

دشت را دشمن از او آیینه‌کاری می‌‌کند

 

گوئیا می‌‌بینم اینجا دور تو بگرفته‌اند

زان میانه رأس تو نیزه‌سواری می‌‌کند

 

دشمنت سر تا به پایت را به غارت می‌‌برد

بهر یک پیراهن کهنه چه کاری می‌‌کند

 

هر که بهر غارت آمد دست خالی برنگشت

موی بین پنجه‌ها را یادگاری می‌‌کند

 

نام این صحرا ز دیده اشک جاری می‌‌کند

ای امیرالحاج! قلبم بی‌قراری می‌‌کند

تا که از غصه نمیرم، گریه یاری می‌‌کند

 

جان من کمتر بگو، کرب و بلا، کرب و بلا

نام این صحرا ز دیده اشک جاری می‌‌کند

 

گوئیا می‌‌بینم اینجا صبح تا قبل غروب

هر طرف یک بانویی را، سوگواری می‌‌کند

 

اولین تصویر، جسم ارباً اربای علی ا‌ست

دشت را دشمن از او آیینه‌کاری می‌‌کند

 

گوئیا می‌‌بینم اینجا دور تو بگرفته‌اند

زان میانه رأس تو نیزه‌سواری می‌‌کند

 

دشمنت سر تا به پایت را به غارت می‌‌برد

بهر یک پیراهن کهنه چه کاری می‌‌کند

 

هر که بهر غارت آمد دست خالی برنگشت

موی بین پنجه‌ها را یادگاری می‌‌کند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×