- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۷۳۵
- شماره مطلب: ۸۳۸۷
-
چاپ
نام این صحرا ز دیده اشک جاری میکند
ای امیرالحاج! قلبم بیقراری میکند
تا که از غصه نمیرم، گریه یاری میکند
جان من کمتر بگو، کرب و بلا، کرب و بلا
نام این صحرا ز دیده اشک جاری میکند
گوئیا میبینم اینجا صبح تا قبل غروب
هر طرف یک بانویی را، سوگواری میکند
اولین تصویر، جسم ارباً اربای علی است
دشت را دشمن از او آیینهکاری میکند
گوئیا میبینم اینجا دور تو بگرفتهاند
زان میانه رأس تو نیزهسواری میکند
دشمنت سر تا به پایت را به غارت میبرد
بهر یک پیراهن کهنه چه کاری میکند
هر که بهر غارت آمد دست خالی برنگشت
موی بین پنجهها را یادگاری میکند
-
صلابت حیدری
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهرهات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
-
پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها، اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
-
آیههای کوثر
برخیز ای جوان! سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیدهای، پر خود بر زمین مکش
ای مادریتر از همه، کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
-
خسوف قمر
عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
نام این صحرا ز دیده اشک جاری میکند
ای امیرالحاج! قلبم بیقراری میکند
تا که از غصه نمیرم، گریه یاری میکند
جان من کمتر بگو، کرب و بلا، کرب و بلا
نام این صحرا ز دیده اشک جاری میکند
گوئیا میبینم اینجا صبح تا قبل غروب
هر طرف یک بانویی را، سوگواری میکند
اولین تصویر، جسم ارباً اربای علی است
دشت را دشمن از او آیینهکاری میکند
گوئیا میبینم اینجا دور تو بگرفتهاند
زان میانه رأس تو نیزهسواری میکند
دشمنت سر تا به پایت را به غارت میبرد
بهر یک پیراهن کهنه چه کاری میکند
هر که بهر غارت آمد دست خالی برنگشت
موی بین پنجهها را یادگاری میکند