- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
- بازدید: ۳۸۷۹
- شماره مطلب: ۷۷۸۴
-
چاپ
خوش به حال جبرائیل
سلام حضرت بانو گدا نمیخواهی؟
عزیز ضامن آهو، گدا نمیخواهی؟
دلم گرفته به غم خو، گدا نمیخواهی؟
شدم اسیر هیاهو گدا نمیخواهی؟
مران، به جان عزیزت پناه آوردم
خجالتم نده بانو گناه آوردم
تهی است دستم و یک سینه آه آوردم
تو سر شکستۀ بی دست و پا نمیخواهی؟
نگاه کن به دلم، بی قرار یعنی من
خزان گرفتۀ بی برگ و بار یعنی من
فقیر و بی هنر و خوار و زار یعنی من
عزا گرفته دلم بی نوا نمیخواهی؟
قسم به علم امامت، علیمه یعنی تو
به حلم حضرت حجت، حلیمه یعنی تو
قسم به نفس کرامت کریمه یعنی تو
میان این همه سائل مرا نمیخواهی؟
پناه بی کس و کاران نکن ردم بی بی
ببین که دلهره دارم، نگو بدم بی بی
فقیر و خسته به درگاهت آمدم بی بی
دل خراب به غم مبتلا نمیخواهی؟
من آمدم که بگویم فقط تو را دارم
ببار! بار دگر مانده بین گل بارم
نخواه دست ازین التماس بردارم
مرا تو محض رضای خدا نمیخواهی؟
به یمن عشق تو شاید خدا نگاهم کرد
نظر به آه من و این دل سیاهم کرد
به یک اشارۀ تو عمر نوح خواهم کرد
تو خضر سازی و آب بقا نمیخواهی!
نمیرد آنکه برای غم شما پژمرد
نمیرد آنکه دلش را به رحمت تو سپرد
به امر تو دل دریا شکاف خواهد خورد
برای معجزههایت عصا نمیخواهی؟
تو جلوه کردی و قم شد دلیل معتبرش
همان حرم که پر از انبیاست هر سحرش
حرم نگو که نشسته بهشت پشت درش
تو عرش داری و باد صبا نمیخواهی
درون صحن تو پهن است بال جبرائیل
شدست خادمتان، خوش به حال جبرائیل
چه بی ریاست، گلی بر جمال جبرائیل
غلام و نوکر پر ادعا نمیخواهی؟
شباهت تو به آن کوه صبر، دیرینه است
شبیه نور عظیمی که رو به آیینه است
شدست آینه ایوان و علتش این است
خدای آینه! ایوان طلا نمیخواهی؟
شبیه زینبی اما تفاوتی هم هست
همیشه دور و بر تو زیاد محرم هست
اگرچه بعد برادر به سینهات غم هست
اگر شهید شود، بوریا نمیخواهی
-
روضههای ناب
بنا شدیم که باشیم ما خراب حسین
به فکر برده مرا روضههای ناب حسین
به لحظههای پر از بهت و التهاب حسین
به نالههای رباب و دل کباب حسین
-
بوی بهشت کرببلا دارد این حریم
از فیض این حرم چقدر با صفاست ری
سر منشأ تلألؤ نور خداست ری
فرمودهاند شعبهای از کربلاست ری
اصلا بگو نگین سلیمان ماست ری
مبهوت این سخاوت و لطف و کریمیام
با این وجود حضرت عبدالعظیمیام
خوش به حال جبرائیل
سلام حضرت بانو گدا نمیخواهی؟
عزیز ضامن آهو، گدا نمیخواهی؟
دلم گرفته به غم خو، گدا نمیخواهی؟
شدم اسیر هیاهو گدا نمیخواهی؟
مران، به جان عزیزت پناه آوردم
خجالتم نده بانو گناه آوردم
تهی است دستم و یک سینه آه آوردم
تو سر شکستۀ بی دست و پا نمیخواهی؟
نگاه کن به دلم، بی قرار یعنی من
خزان گرفتۀ بی برگ و بار یعنی من
فقیر و بی هنر و خوار و زار یعنی من
عزا گرفته دلم بی نوا نمیخواهی؟
قسم به علم امامت، علیمه یعنی تو
به حلم حضرت حجت، حلیمه یعنی تو
قسم به نفس کرامت کریمه یعنی تو
میان این همه سائل مرا نمیخواهی؟
پناه بی کس و کاران نکن ردم بی بی
ببین که دلهره دارم، نگو بدم بی بی
فقیر و خسته به درگاهت آمدم بی بی
دل خراب به غم مبتلا نمیخواهی؟
من آمدم که بگویم فقط تو را دارم
ببار! بار دگر مانده بین گل بارم
نخواه دست ازین التماس بردارم
مرا تو محض رضای خدا نمیخواهی؟
به یمن عشق تو شاید خدا نگاهم کرد
نظر به آه من و این دل سیاهم کرد
به یک اشارۀ تو عمر نوح خواهم کرد
تو خضر سازی و آب بقا نمیخواهی!
نمیرد آنکه برای غم شما پژمرد
نمیرد آنکه دلش را به رحمت تو سپرد
به امر تو دل دریا شکاف خواهد خورد
برای معجزههایت عصا نمیخواهی؟
تو جلوه کردی و قم شد دلیل معتبرش
همان حرم که پر از انبیاست هر سحرش
حرم نگو که نشسته بهشت پشت درش
تو عرش داری و باد صبا نمیخواهی
درون صحن تو پهن است بال جبرائیل
شدست خادمتان، خوش به حال جبرائیل
چه بی ریاست، گلی بر جمال جبرائیل
غلام و نوکر پر ادعا نمیخواهی؟
شباهت تو به آن کوه صبر، دیرینه است
شبیه نور عظیمی که رو به آیینه است
شدست آینه ایوان و علتش این است
خدای آینه! ایوان طلا نمیخواهی؟
شبیه زینبی اما تفاوتی هم هست
همیشه دور و بر تو زیاد محرم هست
اگرچه بعد برادر به سینهات غم هست
اگر شهید شود، بوریا نمیخواهی