مشخصات شعر

حسین گفتن تو عرش را تکان داده

هر آنکه از سوی تو انتخاب خواهد شد

به ذره بودن خود آفتاب خواهد شد

میان طایفه مرجع حساب خواهد شد

فقیر دست تو عالی جناب خواهد شد

 

گدا کجا و تو با این مقام، آقا جان

به منبری که نشستی سلام، آقا جان

 

مقام علم، مقام تو را نشان داده

کلام نور تو بر حوزه‌ها توان داده

کنیز خانه‌ات آقا به مرده جان داده

حسین گفتن تو عرش را تکان داده

 

بساط روضه و گریه بپاست هر هفته

و صحن خانۀ تو کربلاست هر هفته

 

تو بین سجده‌ای و شعله‌ها بلند شده

چه دودی از در بیت الولا بلند شده

صدای نعرۀ یک بی حیا بلند شده

کسی برای جسارت ز جا بلند شده

 

طناب دست علی بسته شد به دستانت

نگاه کن به زن و بچۀ هراسانت

 

غریب در وسط شهر آشنا شده‌ای

عمامه از سرت افتاد و بی عبا شده‌ای

میان عربده‌ها بی سرو صدا شده‌ای

شبیه عمه، گرفتار اسب‌ها شده‌ای

 

نفس بگیر، ندو بین کوچه‌ها اینقدر

که اذیتت نکند باز درد پا اینقدر

 

اگرچه زندگی‌ات آه و سربه سر درد است

اگرچه رد شدنت از سر گذر درد است

اگرچه بغض تو مابین صدنفر درد است

بگو که سهم تو هم از لگد کمردرد است؟

 

بگو که بر کف پای تو خار افتاده؟

گذار تو طرف نیزه دار افتاده؟

 

به هرطرف بدنت را که لشگری نکشید

کسی لباس تو را پیش مادری نکشید

کسی ز اهل و عیال تو روسری نکشید

ز گوش و گردن اطفال زیوری نکشید

 

به جسم بی رمق تو عصا زدند اصلاً؟

سر تو را بروی نیزه‌ها زدند اصلاً؟

 

حسین گفتن تو عرش را تکان داده

هر آنکه از سوی تو انتخاب خواهد شد

به ذره بودن خود آفتاب خواهد شد

میان طایفه مرجع حساب خواهد شد

فقیر دست تو عالی جناب خواهد شد

 

گدا کجا و تو با این مقام، آقا جان

به منبری که نشستی سلام، آقا جان

 

مقام علم، مقام تو را نشان داده

کلام نور تو بر حوزه‌ها توان داده

کنیز خانه‌ات آقا به مرده جان داده

حسین گفتن تو عرش را تکان داده

 

بساط روضه و گریه بپاست هر هفته

و صحن خانۀ تو کربلاست هر هفته

 

تو بین سجده‌ای و شعله‌ها بلند شده

چه دودی از در بیت الولا بلند شده

صدای نعرۀ یک بی حیا بلند شده

کسی برای جسارت ز جا بلند شده

 

طناب دست علی بسته شد به دستانت

نگاه کن به زن و بچۀ هراسانت

 

غریب در وسط شهر آشنا شده‌ای

عمامه از سرت افتاد و بی عبا شده‌ای

میان عربده‌ها بی سرو صدا شده‌ای

شبیه عمه، گرفتار اسب‌ها شده‌ای

 

نفس بگیر، ندو بین کوچه‌ها اینقدر

که اذیتت نکند باز درد پا اینقدر

 

اگرچه زندگی‌ات آه و سربه سر درد است

اگرچه رد شدنت از سر گذر درد است

اگرچه بغض تو مابین صدنفر درد است

بگو که سهم تو هم از لگد کمردرد است؟

 

بگو که بر کف پای تو خار افتاده؟

گذار تو طرف نیزه دار افتاده؟

 

به هرطرف بدنت را که لشگری نکشید

کسی لباس تو را پیش مادری نکشید

کسی ز اهل و عیال تو روسری نکشید

ز گوش و گردن اطفال زیوری نکشید

 

به جسم بی رمق تو عصا زدند اصلاً؟

سر تو را بروی نیزه‌ها زدند اصلاً؟

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×