- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۲۵۹۴
- شماره مطلب: ۷۲۳۳
-
چاپ
بی نهایت
مثل هر شب نگاه مادر من، خیره بر چارچوب در شده است
آن قدر خیره مانده یک نقطه، که نگاهش دوباره تر شده است
مادرم از گلایهها سیر است، مادرم نوجوان ولی پیر است
مادرم بستری، زمینگیر است، مادرم دست بر کمر شده است
زخم بستر برید امانش را، سوخت آن قامت کمانش را
طاقتش هرچه قدر کم شده است درد پهلوش بیشتر شده است
زن همسایه چند روزی پیش، با گروهی عیادتش آمد
با همین گوش خود شنیدم گفت: «فاطمه مثل محتضر شده است»
جامهای کرد بر تن حسنش، کفنی هم گذاشت دست حسین
زینبش را فقط سفارش کرد، نکند عازم سفر شده است:
«دخترم! کربلا برای حسین، مثل خواهر نه! مثل مادر باش
چون شنیدم که از مصیبت او سعد وقّاص با خبر شده است»
بگذارید نیمهجان بشوم، بگذارید قد کمان بشوم
بگذارید روضهخوان بشوم، حرفی از کربلا اگر شده است
کربلا هیزم تر آوردند، اشک از دیدهها در آوردند
دامن خیمههای آل اللّه با همان شعله، شعلهور شده است
چارده قرن مادرم زنده است، نور او تا همیشه تابنده است
شرح او بینهایتی ابدی است، قصّهاش گرچه مختصر شده است
-
قصیدهای در نعت چهارده معصوم
به یمن آنکه گشودند پرنیان خیال
رمید شام فراق و دمید صبح وصال
رسید فصل بهار از پی خریف و شتا
مگر که وام بگیرد ز ابر مال و منال
-
ماه تمامی روی خاک
کوچهای بود و دری بود و امامی روی خاک
میدوید آشفتهرو، ماه تمامی روی خاک
بی عمامه، بی عصا، بیتاب قرآن میدوید
چند نوبت بین کوچه ریخت جامی روی خاک
-
دلبند رضا
همین که حاصل یک عمر لبخند رضا هستی
محمد هم که باشی باز دلبند رضا هستی
میان بهترینهایی چه تفضیلی از این برتر
که بابای علی هستی و فرزند رضا هستی
-
جمال مرتضی
از روزن صبح تا تو را دیدم
گفتم به خودم تو را چرا دیدم
راضی نشدم که جز تو را بینم
حق را به جمال مرتضی دیدم
بی نهایت
مثل هر شب نگاه مادر من، خیره بر چارچوب در شده است
آن قدر خیره مانده یک نقطه، که نگاهش دوباره تر شده است
مادرم از گلایهها سیر است، مادرم نوجوان ولی پیر است
مادرم بستری، زمینگیر است، مادرم دست بر کمر شده است
زخم بستر برید امانش را، سوخت آن قامت کمانش را
طاقتش هرچه قدر کم شده است درد پهلوش بیشتر شده است
زن همسایه چند روزی پیش، با گروهی عیادتش آمد
با همین گوش خود شنیدم گفت: «فاطمه مثل محتضر شده است»
جامهای کرد بر تن حسنش، کفنی هم گذاشت دست حسین
زینبش را فقط سفارش کرد، نکند عازم سفر شده است:
«دخترم! کربلا برای حسین، مثل خواهر نه! مثل مادر باش
چون شنیدم که از مصیبت او سعد وقّاص با خبر شده است»
بگذارید نیمهجان بشوم، بگذارید قد کمان بشوم
بگذارید روضهخوان بشوم، حرفی از کربلا اگر شده است
کربلا هیزم تر آوردند، اشک از دیدهها در آوردند
دامن خیمههای آل اللّه با همان شعله، شعلهور شده است
چارده قرن مادرم زنده است، نور او تا همیشه تابنده است
شرح او بینهایتی ابدی است، قصّهاش گرچه مختصر شده است