- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۲۱۴۶۰
- شماره مطلب: ۶۹۴۴
-
چاپ
ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت
ناتوانم که مجسم کنم این همهمه را
پسر ام بنین و پسر فاطمه را
قمر هاشمی از اصل و نَسَب میگوید
دیگری هم اَنا قتّالُ عرب میگوید
پرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر
سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر
گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند
زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند
شانه در شانه دوتا کوهِ سراسر محشر
حمزه و جعفر طیار، نه، طوفانی تر
شانه در شانه دوتا کوه، خودت میدانی
در دلِ لشکرِ انبوه، خودت میدانی
که در آن لحظه جهان، از حرکت افتاده ست
اتفاقی است که یکبار فقط افتاده ست
ماه را من چه بگویم که چنین هست و چنان
شاه شمشماد قَدان، خسرو شیرین دهنان
ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
رود برخواست، که موسی به میان آمده است
رود، از بس که شعف داشت تلاطم میکرد
رود، با خاک کفِ پاش تیمم میکرد
ماه افتاده در آئینه، ز تصویر بگو
مشک لبریز شد از علقمه، تکبیر بگو
ماه اگر چه همه ی علقمه را پیموده
غرقه گشته ست و نگشته ست به آب آلوده
رود را تا به ابد، تشنۀ مهتاب گذاشت
داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت
لب اگر تر کند از چشمۀ دریا عباس
چه جوابی بدهد ام بنین را عباس؟
میتوانست به آنی همه را سنگ کند
نشد آنگونه که میخواست دلش، جنگ کند
دستش افتاده ولی، راه دگر پیدا کرد
کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرد
دیگر این مشک نه مشک است که میخانۀ اوست
چشم امید رباب است که بر شانۀ اوست
عمق این مرثیه را مشک و علم میدانند
داستان را همۀ اهل حرم میدانند
بعد عباس دگر آب سراب است، سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب
بنویسید که در علقمه عباس افتاد
قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد
چه بگویم که چه شد؟ یا که چه بر سر آمد؟
ناگهان رایحۀ چادر مادر آمد
پسرم! دست مریزاد! قیامت کردی
تا نفس داشتی از عشق، حمایت کردی
از تماشای تو مهتاب پر از نور شود
چشم شوری که تو را چشم زده، کور شود
آسمانها همه یکپارچه بارانیِ توست
من بمیرم، عرق شرم به پیشانی توست
داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد
رفتنت حرمله را حرمله تر خواهد کرد
مشک خالی شده، برخیز که تا برگردیم
اتفاقی است که افتاده؛ بیا برگردیم
آه ! برخیز که گهواره به غارت نرود
دختر فاتح خیبر به اسارت نرود ...
-
آیات ابراهیم
به منبر میرود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمۀ اسلام بردارید
مبادا از قلمها جا بیفتد واژهای، اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
-
حسن ختام
نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
که میآمد صدای نالههای پنج تن از مناز آنجایی که وابسته است جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو، جدا کردند تن از من
میان معرکه هم زخم، هم جان باختن از تو
میان خیمهها هم سوختن، هم ساختن از من -
نفهمیند یاسین را
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاددگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت
ناتوانم که مجسم کنم این همهمه را
پسر ام بنین و پسر فاطمه را
قمر هاشمی از اصل و نَسَب میگوید
دیگری هم اَنا قتّالُ عرب میگوید
پرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر
سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر
گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند
زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند
شانه در شانه دوتا کوهِ سراسر محشر
حمزه و جعفر طیار، نه، طوفانی تر
شانه در شانه دوتا کوه، خودت میدانی
در دلِ لشکرِ انبوه، خودت میدانی
که در آن لحظه جهان، از حرکت افتاده ست
اتفاقی است که یکبار فقط افتاده ست
ماه را من چه بگویم که چنین هست و چنان
شاه شمشماد قَدان، خسرو شیرین دهنان
ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
رود برخواست، که موسی به میان آمده است
رود، از بس که شعف داشت تلاطم میکرد
رود، با خاک کفِ پاش تیمم میکرد
ماه افتاده در آئینه، ز تصویر بگو
مشک لبریز شد از علقمه، تکبیر بگو
ماه اگر چه همه ی علقمه را پیموده
غرقه گشته ست و نگشته ست به آب آلوده
رود را تا به ابد، تشنۀ مهتاب گذاشت
داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت
لب اگر تر کند از چشمۀ دریا عباس
چه جوابی بدهد ام بنین را عباس؟
میتوانست به آنی همه را سنگ کند
نشد آنگونه که میخواست دلش، جنگ کند
دستش افتاده ولی، راه دگر پیدا کرد
کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرد
دیگر این مشک نه مشک است که میخانۀ اوست
چشم امید رباب است که بر شانۀ اوست
عمق این مرثیه را مشک و علم میدانند
داستان را همۀ اهل حرم میدانند
بعد عباس دگر آب سراب است، سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب
بنویسید که در علقمه عباس افتاد
قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد
چه بگویم که چه شد؟ یا که چه بر سر آمد؟
ناگهان رایحۀ چادر مادر آمد
پسرم! دست مریزاد! قیامت کردی
تا نفس داشتی از عشق، حمایت کردی
از تماشای تو مهتاب پر از نور شود
چشم شوری که تو را چشم زده، کور شود
آسمانها همه یکپارچه بارانیِ توست
من بمیرم، عرق شرم به پیشانی توست
داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد
رفتنت حرمله را حرمله تر خواهد کرد
مشک خالی شده، برخیز که تا برگردیم
اتفاقی است که افتاده؛ بیا برگردیم
آه ! برخیز که گهواره به غارت نرود
دختر فاتح خیبر به اسارت نرود ...
جیگرم حال اومد .با اینکه زیادی استعاره داره، اگه برای مخاطب بخونیم خیلی معنی هاشو نمیگیره. ولی برای اینکه آدم برای خودش بخونه حال کنه خیلی عالیه.
السلام علی الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین التماس دعا
صلی الله علیک یا ابالفضل العباس و لعن الله من قتلک.
عالی مثل همیشه❤
عالی بود . خدا اجرتون بده صلی الله علیک یا اباالفضل العباس
عالی