- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۹/۱۹
- بازدید: ۲۰۷۴
- شماره مطلب: ۶۷۵
-
چاپ
تو سایه بر سر داشتی، دیگر نداری
هر روز میسوزی و خاکستر نداری
تو سایه بر سر داشتی، دیگر نداری
«خورشید بر نی بود» و حق داری بسوزی
دیدی به جز او سایهای بر سر نداری
برگشتهای؛ این را کسی باور نمیکرد
برگشتهای؛ این را خودت باور نداری
میخواهی از بغض گلوگیرت بگویی
از لایی لایی واژهای بهتر نداری
هر بار یاد غربت مولا میافتی
میسوزی و دیگر علی اصغر نداری
این غم که طفلی که بغل داری خیالی ست
«سخت است آری سختتر از هر نداری»
ما پای این گهواره عمری گریه کردیم
یک وقت دست از لای لایی برنداری
-
این اربعین به لطف خدا کربلاییام
این روزها پر از تب مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بی وفاییام
ای زخمی از دوروییمن! دوست دارمت
در گیرودار تیرگی و روشناییام
-
باید بروم زود خودم را برسانم
از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها
از مکه خبر آمده از رکن یمانی
نزدیک اذان ناله بلند است سحرها
-
غزل بی سر
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورمیک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
تو سایه بر سر داشتی، دیگر نداری
هر روز میسوزی و خاکستر نداری
تو سایه بر سر داشتی، دیگر نداری
«خورشید بر نی بود» و حق داری بسوزی
دیدی به جز او سایهای بر سر نداری
برگشتهای؛ این را کسی باور نمیکرد
برگشتهای؛ این را خودت باور نداری
میخواهی از بغض گلوگیرت بگویی
از لایی لایی واژهای بهتر نداری
هر بار یاد غربت مولا میافتی
میسوزی و دیگر علی اصغر نداری
این غم که طفلی که بغل داری خیالی ست
«سخت است آری سختتر از هر نداری»
ما پای این گهواره عمری گریه کردیم
یک وقت دست از لای لایی برنداری