- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۳۰۵۷
- شماره مطلب: ۶۴۴۱
-
چاپ
یالهایی سوخته
با صدای روضهخوان رفتم به جایی سوخته
روضهخوان میخواند، اما با صدایی سوخته
باز هم شرمنده؛ در دستم ندارم بیشتر
واژههایی آتشین، زلف رهایی سوخته
حرف سنگین است، سنگین؛ روضهخوان سربسته گفت:
کاش کوچکتر نبود از تیر نایی سوخته
گفت: «میبینم یکی افتاده عریان» بعد گفت:
کودکانی ماندهاند و خیمههایی سوخته
کودکان در انتظار ذوالجناح، از دورها
ذوالجناج آمد ولی با یالهایی سوخته
هر چه تابیدی به دنیا، باز هم تاریک ماند
باید از این کوهسار از سر برآیی سوخته
آخر کار است و باید ذکر «یا زهرا» گرفت
عطر زهرا میوزد از کربلایی سوخته
یالهایی سوخته
با صدای روضهخوان رفتم به جایی سوخته
روضهخوان میخواند، اما با صدایی سوخته
باز هم شرمنده؛ در دستم ندارم بیشتر
واژههایی آتشین، زلف رهایی سوخته
حرف سنگین است، سنگین؛ روضهخوان سربسته گفت:
کاش کوچکتر نبود از تیر نایی سوخته
گفت: «میبینم یکی افتاده عریان» بعد گفت:
کودکانی ماندهاند و خیمههایی سوخته
کودکان در انتظار ذوالجناح، از دورها
ذوالجناج آمد ولی با یالهایی سوخته
هر چه تابیدی به دنیا، باز هم تاریک ماند
باید از این کوهسار از سر برآیی سوخته
آخر کار است و باید ذکر «یا زهرا» گرفت
عطر زهرا میوزد از کربلایی سوخته