- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۹/۰۷
- بازدید: ۲۰۸۴
- شماره مطلب: ۶۱۶
-
چاپ
این چه دینی ست که لبریز شراب است وفساد
یک نفر داشت از ابلیس حمایت میکرد
وَلَدِ کفر ِ بشر، غصب ولایت میکرد
سایۀ شب زدهاش را به جهان میپاشید
زندگی داشت به این فاجعه عادت میکرد
شهر در سلطۀ تاریکی و وحشت میسوخت
ماه، در هیئت خورشید، وصیت میکرد
به خداوند قسم، معجزه بر شانۀ ماست
ذهن ِ مسموم زمین را پر ِ بعثت میکرد
ذوالفقار از تپش ِ شوق به خود می لرزید
عاشقی باز به این قصه سرایت میکرد
قصدم از عزم سفر، دفع ِخطر، رفع بلاست
روح ِآزادگی از هاویه صحبت میکرد
پرتگاه است در این فرصت بی نور، سکوت
امر معروف ِخدا، ذکر ِ مصیبت میکرد
حق ِمغصوب خلافت به تن ِ شیطان ست
نهی از منکر ِ بی دین ِ سیاست میکرد
این چه دینی ست که لبریز شراب ست وفساد
نور، از بیعت تزویر، برائت میکرد
میروم زنده کنم دین خدا را با خون
طلب ِ تشنگی از جام ِشهادت میکرد
بیرق ِ سبز خدا در کف ِ اولاد ِ علی ست
عزم به رفتن و تبیین رسالت میکرد
بال ِ هفتاد و دو ققنوس به همراهش بود
وخدا داشت بر این صحنه نظارت میکرد
تشنگی از لب ِ عطشان حرم میبارید
و عمو، علقمه را غرق ِ رشادت میکرد
وعده دادند که شق القمری در راه است
...
-
ساغر کوثر
هر که سودای رخ ماه تو در سر دارد
بی گمان در دل خود مهر پیمبر دارد
تن به طوفان زدنت در دل دریای خطر
ارث نابی ست که ذریۀ حیدر دارد
-
پرواز را روشنگری میکرد خورشید
روزی که دین را یاوری میکرد خورشید
از خالق ِ خود دلبری میکرد خورشید
باید وصیتنامه از خون مینوشت و
اندیشهها را رهبری میکرد خورشید
-
چقدر صحنۀ اعجاز عاشقی زیباست
شروع فصل سرودن، شروع ماتم هاست
و درنگاه ِ تمام ِ فرشتهها غوغاست
چقدر تشنه پریدن به کامشان شیرین
چقدر وسعت دلهای پاکشان دریاست
این چه دینی ست که لبریز شراب است وفساد
یک نفر داشت از ابلیس حمایت میکرد
وَلَدِ کفر ِ بشر، غصب ولایت میکرد
سایۀ شب زدهاش را به جهان میپاشید
زندگی داشت به این فاجعه عادت میکرد
شهر در سلطۀ تاریکی و وحشت میسوخت
ماه، در هیئت خورشید، وصیت میکرد
به خداوند قسم، معجزه بر شانۀ ماست
ذهن ِ مسموم زمین را پر ِ بعثت میکرد
ذوالفقار از تپش ِ شوق به خود می لرزید
عاشقی باز به این قصه سرایت میکرد
قصدم از عزم سفر، دفع ِخطر، رفع بلاست
روح ِآزادگی از هاویه صحبت میکرد
پرتگاه است در این فرصت بی نور، سکوت
امر معروف ِخدا، ذکر ِ مصیبت میکرد
حق ِمغصوب خلافت به تن ِ شیطان ست
نهی از منکر ِ بی دین ِ سیاست میکرد
این چه دینی ست که لبریز شراب ست وفساد
نور، از بیعت تزویر، برائت میکرد
میروم زنده کنم دین خدا را با خون
طلب ِ تشنگی از جام ِشهادت میکرد
بیرق ِ سبز خدا در کف ِ اولاد ِ علی ست
عزم به رفتن و تبیین رسالت میکرد
بال ِ هفتاد و دو ققنوس به همراهش بود
وخدا داشت بر این صحنه نظارت میکرد
تشنگی از لب ِ عطشان حرم میبارید
و عمو، علقمه را غرق ِ رشادت میکرد
وعده دادند که شق القمری در راه است
...