مشخصات شعر

رفرف معراج

 

رفرف معراج شاه انس و جان

خواست بر اهل حرم آرد نشان

 

پای تا سر، پیکرش پُر‌تیر بود

یا که زخم نیزه و شمشیر بود

 

یال خود از خون شه، رنگین نمود

ارغوانی، کاکل مشکین نمود

 

شد سوی اهل حرم از قتلگاه

واژگون زین گشته و خالی ز شاه

 

شیهه‌زن آن رفرف معراج عشق

خون شاهش گشته بر سر تاج عشق

                                 

بانوان آن شیهه را بشْناختند

بهر استقبال، نزدش تاختند

 

آن همافر گفت با افغان و آه

کالظّلیمه! الظّلیمه! زین سپاه

 

انجمن کردند گِردش، کودکان

مو‌‌کنان، مویه‌کنان، بر سر زنان

 

کای بُراق ! از چه تو با آه آمدی؟

رفته‌ای با شاه و بی‌‌شاه آمدی؟

 

یال و کاکل، غرق خون از بهر چیست؟

راست بر‌گو، ذوالجناح! این خون کیست؟

 

ذوالجناح! ای رفرف بر‌گشته‌زین!

جان پیغمبر چه شد؟ ای دل‌غمین!

 

دُلدلا! کو حیدر بازار عشق؟

در کجا افتاد آن سالار عشق؟

 

یوسف گم‌گشتۀ زهرا چه شد؟

آنکه بودی بر همه مولا چه شد؟

 

آن که بودی گوش‌وار از بهر عرش

ای بُراق! از چه در‌افکندی به فرش؟

 

آن‌که بودی مصطفی را روح پاک

در کجا افتاد جسم وی به خاک؟

                                 

شد سکینه در برِ او با شتاب

داشت با اسب پدر این‌سان خطاب:

 

ای فرس! بابم بسی لب‌تشنه بود

 آب کس دادش از آن قوم عنود؟

 

یا که شد لب‌تشنه در میدان شهید؟

ای فرس! برگو چه بر بابم رسید؟

 

کشت خود را بر سر جسم پسر؟

یا که تیغش از قفا ببْرید سر؟

 

سنگ عدوان بر جبین شاه خورْد؟

یا سر جسم برادر، جان سپرد؟

 

ای «بنایی»! لب ببند از این کلام

اشک خونین شد ز چشم خاص و عام

 

رفرف معراج

 

رفرف معراج شاه انس و جان

خواست بر اهل حرم آرد نشان

 

پای تا سر، پیکرش پُر‌تیر بود

یا که زخم نیزه و شمشیر بود

 

یال خود از خون شه، رنگین نمود

ارغوانی، کاکل مشکین نمود

 

شد سوی اهل حرم از قتلگاه

واژگون زین گشته و خالی ز شاه

 

شیهه‌زن آن رفرف معراج عشق

خون شاهش گشته بر سر تاج عشق

                                 

بانوان آن شیهه را بشْناختند

بهر استقبال، نزدش تاختند

 

آن همافر گفت با افغان و آه

کالظّلیمه! الظّلیمه! زین سپاه

 

انجمن کردند گِردش، کودکان

مو‌‌کنان، مویه‌کنان، بر سر زنان

 

کای بُراق ! از چه تو با آه آمدی؟

رفته‌ای با شاه و بی‌‌شاه آمدی؟

 

یال و کاکل، غرق خون از بهر چیست؟

راست بر‌گو، ذوالجناح! این خون کیست؟

 

ذوالجناح! ای رفرف بر‌گشته‌زین!

جان پیغمبر چه شد؟ ای دل‌غمین!

 

دُلدلا! کو حیدر بازار عشق؟

در کجا افتاد آن سالار عشق؟

 

یوسف گم‌گشتۀ زهرا چه شد؟

آنکه بودی بر همه مولا چه شد؟

 

آن که بودی گوش‌وار از بهر عرش

ای بُراق! از چه در‌افکندی به فرش؟

 

آن‌که بودی مصطفی را روح پاک

در کجا افتاد جسم وی به خاک؟

                                 

شد سکینه در برِ او با شتاب

داشت با اسب پدر این‌سان خطاب:

 

ای فرس! بابم بسی لب‌تشنه بود

 آب کس دادش از آن قوم عنود؟

 

یا که شد لب‌تشنه در میدان شهید؟

ای فرس! برگو چه بر بابم رسید؟

 

کشت خود را بر سر جسم پسر؟

یا که تیغش از قفا ببْرید سر؟

 

سنگ عدوان بر جبین شاه خورْد؟

یا سر جسم برادر، جان سپرد؟

 

ای «بنایی»! لب ببند از این کلام

اشک خونین شد ز چشم خاص و عام

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×