- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۹/۱۱
- بازدید: ۴۱۱۵
- شماره مطلب: ۵۷۲
-
چاپ
پرواز را روشنگری میکرد خورشید
روزی که دین را یاوری میکرد خورشید
از خالق ِ خود دلبری میکرد خورشید
باید وصیتنامه از خون می نوشت و
اندیشهها را رهبری میکرد خورشید
وقتی که از عزم ِپریدن حرف می زد
پرواز را روشنگری میکرد خورشید
ظلم و فساد و کفر را میدید ومیسوخت
باید قیام دیگری میکرد خورشید
امر ِبه معروف خدا بر شانهاش بود
نهی از قبول ِ سامری میکرد خورشید
با نام ِ اسلام، از ستم لبریز بودند
دین را از این ظلمت بری میکرد خورشید
می کَند از جا قلعۀ عصیان گری را
در خیبر ِ خون، حیدری میکرد خورشید
همبال ِ هفتاد و دو عاشق، پر گشود و
در کهکشانها شهپری میکرد خورشید
سر از تن ِ قرآن جدا کردند اما
بر نیزۀ خون دلبری میکرد خورشید
-
ساغر کوثر
هر که سودای رخ ماه تو در سر دارد
بی گمان در دل خود مهر پیمبر دارد
تن به طوفان زدنت در دل دریای خطر
ارث نابی ست که ذریۀ حیدر دارد
-
این چه دینی ست که لبریز شراب است وفساد
یک نفر داشت از ابلیس حمایت میکرد
وَلَدِ کفر ِ بشر، غصب ولایت میکرد
سایۀ شب زدهاش را به جهان میپاشید
زندگی داشت به این فاجعه عادت میکرد -
چقدر صحنۀ اعجاز عاشقی زیباست
شروع فصل سرودن، شروع ماتم هاست
و درنگاه ِ تمام ِ فرشتهها غوغاست
چقدر تشنه پریدن به کامشان شیرین
چقدر وسعت دلهای پاکشان دریاست
پرواز را روشنگری میکرد خورشید
روزی که دین را یاوری میکرد خورشید
از خالق ِ خود دلبری میکرد خورشید
باید وصیتنامه از خون می نوشت و
اندیشهها را رهبری میکرد خورشید
وقتی که از عزم ِپریدن حرف می زد
پرواز را روشنگری میکرد خورشید
ظلم و فساد و کفر را میدید ومیسوخت
باید قیام دیگری میکرد خورشید
امر ِبه معروف خدا بر شانهاش بود
نهی از قبول ِ سامری میکرد خورشید
با نام ِ اسلام، از ستم لبریز بودند
دین را از این ظلمت بری میکرد خورشید
می کَند از جا قلعۀ عصیان گری را
در خیبر ِ خون، حیدری میکرد خورشید
همبال ِ هفتاد و دو عاشق، پر گشود و
در کهکشانها شهپری میکرد خورشید
سر از تن ِ قرآن جدا کردند اما
بر نیزۀ خون دلبری میکرد خورشید