- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۸۲۲
- شماره مطلب: ۵۶۶۵
-
چاپ
شرار آه
برگشتم از سفر، گل در خون تپیدهام!
ای سرو سرفراز! ببین قد خمیدهام
وقتی دلم به خون جگر، موج میزند
گویی که من به جای تو در خون تپیدهام
با بوسه بر گلوی تو رفتم ز کربلا
با شوق بوسهای به مزارت رسیدهام
شمعم که از شرار غمت، آب گشتهام
گر قطرهقطره بر روی خاکت چکیدهام
آتش گرفته است، دلم از شرار آه
از بس که آه از جگر خود کشیدهام
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
تنها به شوق دیدن رویت دویدهام
از زخم تازیانه ندارم شکایتی
زخم زبان ز کوفی و شامی شنیدهام
از جذبهی نگاه تو از روی نیزه بود
با خطبهام، حماسه اگر آفریدهام
داغ رقیّهی تو در آن شام غم نهاد
یک داغِ دیگری به دلِ داغدیدهام
این چامهای که گفت «وفایی» ز قول من
تنها اشارهای بُوَد از آن چه دیدهام
-
هیهات منّا الذله
خواندی حدیث خود را، هیهات منّا الذله
پیچید بین صحرا، هیهات منّا الذله
تو فاطمی سرشتی، با خون خود نوشتی
در موجی از بلایا، هیهات منّا الذله
-
سلام ما به دل داغدیدۀ سجّاد
سلام ما به مدینه، به قبلۀ جانش
سلام ما به رسول الله و گلستانش
سلام ما به حریمی که مهبط وحی است
که جبرئیل امین خادم است و دربانش
-
دل شعلهور
از شرار دل من چشم ترم میسوزد
دل من بیشتر از زخم سرم میسوزد
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
دل گرفته شرر و چشم ترم میسوزد
-
علقمه عطر گل یاس گرفت
چه بلایی است خدایا به سرم آمده است؟
از ره دور غمی در نظرم آمده است
تا پذیرای غمی سخت شوم، باردگر
اشک غم بدرقۀ چشم ترم آمده است
شرار آه
برگشتم از سفر، گل در خون تپیدهام!
ای سرو سرفراز! ببین قد خمیدهام
وقتی دلم به خون جگر، موج میزند
گویی که من به جای تو در خون تپیدهام
با بوسه بر گلوی تو رفتم ز کربلا
با شوق بوسهای به مزارت رسیدهام
شمعم که از شرار غمت، آب گشتهام
گر قطرهقطره بر روی خاکت چکیدهام
آتش گرفته است، دلم از شرار آه
از بس که آه از جگر خود کشیدهام
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
تنها به شوق دیدن رویت دویدهام
از زخم تازیانه ندارم شکایتی
زخم زبان ز کوفی و شامی شنیدهام
از جذبهی نگاه تو از روی نیزه بود
با خطبهام، حماسه اگر آفریدهام
داغ رقیّهی تو در آن شام غم نهاد
یک داغِ دیگری به دلِ داغدیدهام
این چامهای که گفت «وفایی» ز قول من
تنها اشارهای بُوَد از آن چه دیدهام