- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۰۴۳
- شماره مطلب: ۵۵۶۵
-
چاپ
تفسیر قرآن
تا ز چشمم، ماه روی خویش، پنهان میکنی
آسمانِ دیدهام را اخترافشان میکنی
تا شبِ گیسوی خود بر صبحِ رخ میافکنی
جمع ما را همچو موی خود، پریشان میکنی
بر سرِ آیین و قرآن، جان ز کف دادیّ و باز
بر سر نی با سرت، تفسیر قرآن میکنی
بر نبیّ و معجز او، منکری دیدی مگر؟
کز سرت، «شقّ القمر» از نی، نمایان میکنی
در کجا بودی شب دوشین؟ که میگفتم به خود
ساعتی دلجویی از من، کنج زندان میکنی
گر به نی، قرآن نخوانی، سنگ کمتر میزنند
باز خوانی کهف و از ما رفع بُهتان میکنی
از چه لبهایت پس از قرآن، نیامد روی هم؟
گوییا احوالپرسی از یتیمان میکنی
من سرم بشکسته امّا سرشکسته نیستم
با نگه تأییدم از صبر فراوان میکنی
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
تفسیر قرآن
تا ز چشمم، ماه روی خویش، پنهان میکنی
آسمانِ دیدهام را اخترافشان میکنی
تا شبِ گیسوی خود بر صبحِ رخ میافکنی
جمع ما را همچو موی خود، پریشان میکنی
بر سرِ آیین و قرآن، جان ز کف دادیّ و باز
بر سر نی با سرت، تفسیر قرآن میکنی
بر نبیّ و معجز او، منکری دیدی مگر؟
کز سرت، «شقّ القمر» از نی، نمایان میکنی
در کجا بودی شب دوشین؟ که میگفتم به خود
ساعتی دلجویی از من، کنج زندان میکنی
گر به نی، قرآن نخوانی، سنگ کمتر میزنند
باز خوانی کهف و از ما رفع بُهتان میکنی
از چه لبهایت پس از قرآن، نیامد روی هم؟
گوییا احوالپرسی از یتیمان میکنی
من سرم بشکسته امّا سرشکسته نیستم
با نگه تأییدم از صبر فراوان میکنی