مشخصات شعر

رهبر خضر

ای سر دور از بدن! روزی تو سامان داشتی

جا به دوش مصطفی با لعل خندان داشتی

 

خضر را رهبر تو بودی، جانب «عینُ الحَیات»

خود چرا در وقت مردن، کام عطشان داشتی؟

 

هرگز از یادم نخواهد رفت کاندر کربلا

«العطش» گفتی به زیر تیغ تا جان داشتی

 

اوفتاد آخر به دست اهرمن، انگشترت

ای سلیمانی که عالم، زیر فرمان داشتی!

 

روی اطفال یتیمت، گشت از سیلی سیاه

با همه احسان که در حقّ یتیمان داشتی

 

گر نبردند از تنت آن کهنه پیراهن، چرا

روی خاک کربلا، پس جسم عریان داشتی؟

 

حُرمت مهمان‌نوازی، خولیا! این‌سان نبود

رأس مهمان در تنور خویش، پنهان داشتی

 

«صامتا»! تا خود جزایت چیست، در روز جزا

کامشب اندر این مصیبت، چشم گریان داشتی

 

رهبر خضر

ای سر دور از بدن! روزی تو سامان داشتی

جا به دوش مصطفی با لعل خندان داشتی

 

خضر را رهبر تو بودی، جانب «عینُ الحَیات»

خود چرا در وقت مردن، کام عطشان داشتی؟

 

هرگز از یادم نخواهد رفت کاندر کربلا

«العطش» گفتی به زیر تیغ تا جان داشتی

 

اوفتاد آخر به دست اهرمن، انگشترت

ای سلیمانی که عالم، زیر فرمان داشتی!

 

روی اطفال یتیمت، گشت از سیلی سیاه

با همه احسان که در حقّ یتیمان داشتی

 

گر نبردند از تنت آن کهنه پیراهن، چرا

روی خاک کربلا، پس جسم عریان داشتی؟

 

حُرمت مهمان‌نوازی، خولیا! این‌سان نبود

رأس مهمان در تنور خویش، پنهان داشتی

 

«صامتا»! تا خود جزایت چیست، در روز جزا

کامشب اندر این مصیبت، چشم گریان داشتی

 

۱ نظر
 
  • من که باشم که بگویم سخن از حضرت عشق ۱۳۹۸/۰۶/۱۴

    ممنون از گرد آورندگان

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×