- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۴۶۲
- شماره مطلب: ۵۵۱۴
-
چاپ
دو مصیبت
گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم!
کافتادهای به روی زمین، در برابرم
آیا تو آن حسین منی؟ کز شرف نمود
بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم
بر خاک مینشینی و ننْشینیام به چشم
آتش به دل مزن، مگر از خاک کمترم؟
صابر شدم به هر ستم و هر بلا، ولی
هرگز نمیرود دو مصیبت ز خاطرم
این داغ سوزدم که میان دو نهر آب
لبتشنه، جان سپردهای اندر برابرم
این درد کاهدم که یکی کهنه پیرهن
گفتی بده که تا نبَرد کس ز پیکرم
آن پیرهن به جسم شریفت نمانْد و مانْد
عریان در آفتاب، تن پاک دلبرم
برخیز کز وداع تو بر جان زنم شرار
کاینک ز خدمتت، به تحسّر مسافرم
-
محفل شوم
پیمود چون ز کوفه، جرس، راه شام را
از صبح کوفه دید توان، شامِ شام را
کمتر ز اهل کوفه نشد، جور اهل شام
شرح کدام گویم و وصف کدام را؟
-
کرّوبیان، قدّوسیان
افتاد چون گذار اسیران به قتلگاه
شد گریه تا به ماهی و شد ناله تا به ماه
هم غرقه گشت، پیکر ماهی ز سیل اشک
هم تیره گشت، آینهی مه ز دود آه
-
سرمایۀ حُسن
سَرور یازدهم کز همه نقص، او بری است
قبلۀ ما، حسن بن علی عسکری است
رایج از همّت او، قاعدۀ جعفری است
مدّت دولت او، گر چه کنون، اسپری است
لیک در جمله عوالم، متصرّف بُوَدا
جان ز حرمان حضورش، متأسّف بُوَدا
دو مصیبت
گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم!
کافتادهای به روی زمین، در برابرم
آیا تو آن حسین منی؟ کز شرف نمود
بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم
بر خاک مینشینی و ننْشینیام به چشم
آتش به دل مزن، مگر از خاک کمترم؟
صابر شدم به هر ستم و هر بلا، ولی
هرگز نمیرود دو مصیبت ز خاطرم
این داغ سوزدم که میان دو نهر آب
لبتشنه، جان سپردهای اندر برابرم
این درد کاهدم که یکی کهنه پیرهن
گفتی بده که تا نبَرد کس ز پیکرم
آن پیرهن به جسم شریفت نمانْد و مانْد
عریان در آفتاب، تن پاک دلبرم
برخیز کز وداع تو بر جان زنم شرار
کاینک ز خدمتت، به تحسّر مسافرم