- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۱
- بازدید: ۹۸۵
- شماره مطلب: ۵۳۹۷
-
چاپ
نقش تو نیست کم از زینب کبری بانو
مور را رخصت تمجید سلیمانها نیست
پیشگاه کرمت عرصۀ جولانها نیست
از کرامات فراوان تو خوبان ماتند
این همه حسن در اندیشۀ انسانها نیست
باید ادیان پی اوصاف تو تحقیق کنند
گفتن از شخصیتت وسع مسلمانها نیست
عصمت از فاطمه داری که مطهر شدهای
احتیاجی پی این امر به برهانها نیست
شعر اگر بهر تو کم گفته شده خرده مگیر
سیر اوصاف تو در قدرت عمانها نیست
نقش تو نیست کم از زینب کبری بانو
گرچه حک نام تو در صفحۀ اذهانها نیست
شام زیر لگد خطبۀ تو جان میداد
مثل تو هیچکسی فاتح میدانها نیست
رمز عرفان اثر سجدۀ پیشانی توست
احتیاجی سر این سفره به عرفانها نیست
خواستی تا همه جا صحبت زینب باشد
مدح و مرثیه اگر از تو به دیوانها نیست
ام کلثوم شدن زینب و زهرا شدن است
حرف عشق است در آن صحبت عنوانها نیست
ازدواج تو و نمرود مدینه؟ هیهات
نخی از چادر تو قسمت شیطانها نیست
نمک سفرۀ افطار پدر هستی تو
لذتی بی تو در این شیر و در این نانها نیست
میشود گفت ز تو از غم و درد تو نگفت؟
مدح خوب است ولی مکفی گریانها نیست
یوسفت در عوض چاه به گودال افتاد
چون تو دلسوخته در یثرب و کنعانها نیست
سر و سامان تو را نیزهای از پا انداخت
خیمۀ سوخته جای سر و سامانها نیست
نازپروردۀ دستان پر از مهر علی
شأن تو ناقۀ عریان و بیابانها نیست
دورتادور تو با هلهله جمعیت بود
بزم می، طشت طلا، جای پریشانها نیست
هرچه گفتم کمی از قدر و مقام تو نشد
مور را رخصت تمجید سلیمانها نیست
-
حیف عباس، که توصیف به ظاهر بشود
محضر آب، دم از پاکی دریا نزنید
محضر خاک، دم از وسعت صحرا نزنید
تا زمانی که ندادید ضرر پای نگار
لاف بیهودۀ عاشق شدن اینجا نزنید
-
سزاوار گل، خندۀ خار نیست
سر خاک تو بی خبر آمدم
عزادارم و خون جگر آمدم
درست است بی بال و پر آمدم
به شوق تو اما، به سر آمدم
-
مصیبت نامه
ای سربلندی پیمبرها سر تو
تابیده مثل ماه بر دنیا، سر تو
رفتم تمام شهرها را با سر تو
دیدی رسیدم آخرش بالا سر تو
-
بر پای سفرۀ تو نشستیم یا حسن
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات، سر انداخته گدا
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
نقش تو نیست کم از زینب کبری بانو
مور را رخصت تمجید سلیمانها نیست
پیشگاه کرمت عرصۀ جولانها نیست
از کرامات فراوان تو خوبان ماتند
این همه حسن در اندیشۀ انسانها نیست
باید ادیان پی اوصاف تو تحقیق کنند
گفتن از شخصیتت وسع مسلمانها نیست
عصمت از فاطمه داری که مطهر شدهای
احتیاجی پی این امر به برهانها نیست
شعر اگر بهر تو کم گفته شده خرده مگیر
سیر اوصاف تو در قدرت عمانها نیست
نقش تو نیست کم از زینب کبری بانو
گرچه حک نام تو در صفحۀ اذهانها نیست
شام زیر لگد خطبۀ تو جان میداد
مثل تو هیچکسی فاتح میدانها نیست
رمز عرفان اثر سجدۀ پیشانی توست
احتیاجی سر این سفره به عرفانها نیست
خواستی تا همه جا صحبت زینب باشد
مدح و مرثیه اگر از تو به دیوانها نیست
ام کلثوم شدن زینب و زهرا شدن است
حرف عشق است در آن صحبت عنوانها نیست
ازدواج تو و نمرود مدینه؟ هیهات
نخی از چادر تو قسمت شیطانها نیست
نمک سفرۀ افطار پدر هستی تو
لذتی بی تو در این شیر و در این نانها نیست
میشود گفت ز تو از غم و درد تو نگفت؟
مدح خوب است ولی مکفی گریانها نیست
یوسفت در عوض چاه به گودال افتاد
چون تو دلسوخته در یثرب و کنعانها نیست
سر و سامان تو را نیزهای از پا انداخت
خیمۀ سوخته جای سر و سامانها نیست
نازپروردۀ دستان پر از مهر علی
شأن تو ناقۀ عریان و بیابانها نیست
دورتادور تو با هلهله جمعیت بود
بزم می، طشت طلا، جای پریشانها نیست
هرچه گفتم کمی از قدر و مقام تو نشد
مور را رخصت تمجید سلیمانها نیست