- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۹۵۴۴
- شماره مطلب: ۴۳۵۴
-
چاپ
میان انجمن
کنم بر آن سر ببْریده گریه یا به تنَش؟
که روی خاک، درافکنْد خصم، بیکفنش
به راه دوست ز دشمن رسید هر تیری
به خنده باز، دهان کرده زخمهای تنش
یکی نبود جز آن مرغ بال و پر، پُر خون
که تا خبر بَرَد از آن غریب، در وطنش
هر آن چه گفت حسین، «العطش»، کنار فرات
یکی نبود در آن جا که بشْنود سخنش
به آن امید که او را کفن شود، پوشید
حسین، پیرهن کهنه، زیر پیرهنش
مکن دریغ تو از گریه بر حسینِ شهید
که اشک چشم تو، مرهم شود، به زخم تنَش
کسی که رشتۀ ایجاد کائنات بُوَد
به دست او، ز قفا بسته دست با رسنش
چه جای اشک؟ که در ماتم حسین، رواست
که سیل خون رَود از جویبارِ چشمِ منَش
گرت هواست که بینی حسین و یارانش
ببین به خلوت دل، در میان انجمنش
ز گلستان نبی بود هر چه گل، چیدند
که شد به نرگس بیمار، منحصر، چمنش
جهان سراسر از آن، رشک باغ رضوان شد
شکفت آن گل و عالَم از او، گلستان شد
میان انجمن
کنم بر آن سر ببْریده گریه یا به تنَش؟
که روی خاک، درافکنْد خصم، بیکفنش
به راه دوست ز دشمن رسید هر تیری
به خنده باز، دهان کرده زخمهای تنش
یکی نبود جز آن مرغ بال و پر، پُر خون
که تا خبر بَرَد از آن غریب، در وطنش
هر آن چه گفت حسین، «العطش»، کنار فرات
یکی نبود در آن جا که بشْنود سخنش
به آن امید که او را کفن شود، پوشید
حسین، پیرهن کهنه، زیر پیرهنش
مکن دریغ تو از گریه بر حسینِ شهید
که اشک چشم تو، مرهم شود، به زخم تنَش
کسی که رشتۀ ایجاد کائنات بُوَد
به دست او، ز قفا بسته دست با رسنش
چه جای اشک؟ که در ماتم حسین، رواست
که سیل خون رَود از جویبارِ چشمِ منَش
گرت هواست که بینی حسین و یارانش
ببین به خلوت دل، در میان انجمنش
ز گلستان نبی بود هر چه گل، چیدند
که شد به نرگس بیمار، منحصر، چمنش
جهان سراسر از آن، رشک باغ رضوان شد
شکفت آن گل و عالَم از او، گلستان شد