مشخصات شعر

روضۀ رضوان

شهی که روضۀ رضوان، گلی است از چمنش

به چشم دوزخیان خار بود در زمنش

 

مهی که مهر فلک، عکس پرتو رخ اوست

فغان! که بود فزون از ستاره، زخم تنش

 

شهنشهی که خدیو است، مُلک امکان را

شبی نکرد دل‌آسوده، خواب در وطنش

 

شهی کز اوست شرف، خاتم سلیمان را

ز بعد قتلِ وی از کف ربود، اهرمنش

 

شهی که کوثر از او بود، تشنه‌لب جان داد

لب فرات، روان، جوی خون شد از بدنش

 

که گفت پیکر او را نه غسل شد، نه کفن؟

که بود، خون سرش آب و خاک شد کفنش

 

شهی که اطلس چرخ است، عطف دامن او

برون نمود ز تن خصم شوم، پیرهنش

 

شهی که گیسوی زهراش، سایبان بودی

در آفتاب، سه روز اوفتاده بود، تنش

 

پس از وفات، گذر کن به تربت «جودی»

ببین که ناله برآید، چگونه از کفنش

 

روضۀ رضوان

شهی که روضۀ رضوان، گلی است از چمنش

به چشم دوزخیان خار بود در زمنش

 

مهی که مهر فلک، عکس پرتو رخ اوست

فغان! که بود فزون از ستاره، زخم تنش

 

شهنشهی که خدیو است، مُلک امکان را

شبی نکرد دل‌آسوده، خواب در وطنش

 

شهی کز اوست شرف، خاتم سلیمان را

ز بعد قتلِ وی از کف ربود، اهرمنش

 

شهی که کوثر از او بود، تشنه‌لب جان داد

لب فرات، روان، جوی خون شد از بدنش

 

که گفت پیکر او را نه غسل شد، نه کفن؟

که بود، خون سرش آب و خاک شد کفنش

 

شهی که اطلس چرخ است، عطف دامن او

برون نمود ز تن خصم شوم، پیرهنش

 

شهی که گیسوی زهراش، سایبان بودی

در آفتاب، سه روز اوفتاده بود، تنش

 

پس از وفات، گذر کن به تربت «جودی»

ببین که ناله برآید، چگونه از کفنش

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×